41

239 31 35
                                    

منزل یونمین_ ظهر

یونگی رو به تهیونگ گفت: منظورت از اینکه مایکل دختر داره چیه؟.......
تهیونگ درحالی که داخل تبلتش دنبال چیزی می‌گشت گفت: اون روز که قرار شد باهاش صحبت کنم کلی درباره اش تحقیق کردم......
یونگی منتظر گفت: خب؟......
تهیونگ گفت: تو تحقیقات قبلی به این نتیجه رسیده بودم که این مرتیکه لی گیه........ ولی خب بازم با اون پیشینه ای که با مایکل داشتن دلیلی نمیدیدم که انقدر مایکل به اونجا رفت و آمد داشته باشه.......
یونگی سر تکون داد و گفت: درسته......
تهیونگ گفت : پس یه خورده بیشتر وارد مسائل زندگیش شدم.......و بنگ.....همه چی دستم اومد.....
یونگی دست به سینه گفت: و این همه چی دقیقا شامل چی میشه؟.......
تهیونگ نگاهی به اطراف کرد و گفت: جیمین کجاست؟......
یونگی خونسرد گفت: رفته دخترا رو ببره پارک و یه مقدار خرید کنن......بحث رو عوض نکن......
تهیونگ گفت: پرونده سارا وانگ رو یادته؟......
یونگی نگران گفت: آخرین پرونده مامان جیمین......مگه میشه فراموش کنم.....
تهیونگ سرش رو تکون داد و گفت: لارا دختر سارا و مایکله.......
یونگی شوکه گفت : میفهمی چی میگی؟.....‌
تهیونگ گفت: گویا مایکل توی ۱۵ سالگی سر مسائلی مواد مصرف میکنه و با سارا می‌خوابه........و حاصل اون اشتباه هم میشه لارا....... اینکه چرا سارا بچه رو ننداخته .....یا دقیقا بچه چجوری از خونه مایکل سر دراورده......من خبر ندارم......ولی میدونم پای سارا وانگ و پیرمرد و دنیل وسطه........
یونگی دستی لای موهاش میکشه و میگه : جیمین نباید بفهمه....... تازه حالش خوب شده........نمیخوام اینبار با مافیای اعضای بدن درگیر بشه.........
ولی مشکل اینجاست ماها همیشه یادمون میره که دنیا قراره همیشه ما رو با ترساندن رو به رو کنه و یونگی هنوز حرف از دهنش کامل خارج نشده بود که جیمین رو جلوی در دید و این یعنی ته........ته.......بدشانسی چون اگه یه درصد میشد جلوی جیمین رو گرفت الان دیگه نمیشه.

کافه آسمون سیاه_عصر

دث وارد کافه شد با دیدن سم به سمت میز رفت و گفت:هی......تو اینجا چیکار  میکنی؟.....
سم متعجب گفت: هی پسر تو چرا راهت به اینجا افتاده؟.......
دث صندلی رو به روی سم رو کشید و گفت: اومدم که تو الکی منتظر کینگ نباشی.......
سم درحالی که روی مبل وا میرفت گفت: بازم واسطه فرستاده؟.......
دث تک خندی کرد و گفت: چرا انقدر خورد تو ذوقت؟......
سم گفت: الان چند ساله باهاش کار میکنم ولی هنوز نتونستم صورتش رو ببینم......
دث خنده بلندی کرد و گفت: تو زیادی دیگه دلت خوشه.......اون به خاطر این اسمش کینگ که کسی تاحالا صورتش رو ندیده.......
سم گفت: یه روز بالاخره اون نقاب رو برمیدارم از صورتش......
دث سری به نشانه ناامیدی تکون داد و گفت: اگه کسی تا الان تونسته بود که .‌......کلوپ همون روز های اول بسته میشد......
سم سری تکان داد و دث برگه و فلشی روی میز گذاشت و گفت: اینا رو باید بهت میرسوندم........نمیدونم چیه......ولی خیلی براش مهم بود.......
سم سری تکون داد و گفت: حله.......هرچی که باشه.....

ادامه دارد.......
خب به نظرتون برگه و فلش چی میتونه توش باشه؟......
منتظر کامنت هاتون هستم دوستتون دارم ‌.....

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now