زیر زمین خونه نامجون_ عصر
هوسوک وارد زیرزمین خونه قدیمی نامجون شد و گفت: هی نامی ......کجایی؟.......
نامجون پارچه ای از روی کمد قدیمی برداشت و گفت: اینجام عزیزم ........
هوسوک سمت نامجون رفت و درحالی که گرد و خاک فرضی رو از دورش کنار میزد گفت: دنبال چی میگردی؟......
نامجون کلافه گفت: سارا وانگ......
هوسوک متعجب گفت: کی؟......
نامجون درحالی که کمد رو باز میکرد گفت: خانم پارک تو پرونده سارا وانگ از من و یونگی کمک خواست و قول گرفت که چیزی به جیمین نگیم.......
هوسوک گفت: چرا؟.....
نامجون گفت: خب اگه حدس های ما درست بشه .......جیمین حموم خون راه میندازه......
هوسوک کلافه گفت: یکی به من بگه اینجا دقیقا چه خبره؟.......چرا ته همه چی به این میرسه که جیمین چیزی نفهمه........و جیمین از چند ساعت قبل عین مرده های متحرک شده ........این سارا وانگ کیه؟.......
نامجون جلوی هوسوک وایستاد و دست هاش رو دو طرف بازوی هوسوک گذاشت و هوسوک رو درآغوش کشید و گفت : آروم باش تعریف میکنم.......
هوسوک سرش رو داخل گردن نامجون برد و بوسه ای روی گردنش زد و سری تکون داد نامجون روی صندلی گوشه انبار نشست و بدون اینکه تغییر توی وضعیت هوسوک ایجاد کنه دستش رو لای موهای هوسوک کشید و شروع کرد به تعریف کردن : ۱۸ سال پیش یعنی ۳ سال قبل از اینکه اوت اتفاق برای جین بیافته دار و دسته وانگ شروع به فعالیت کردن و یکی از اسپانسرهاشون پیرمرد بود اینجوری بود که پای جین به ماجرا باز شد و سعی کرد با پیرمرد حرف بزنه ولی پیرمرد قبول نکرد که دست از کاراش برداره جین وقتی دید تلاش هاش فایده نداره شروع به جمع کردن مدارک از وانگ کرد توی این سه سال همه جور کثافت کاری ازشون سر زده بود تا اینکه وانگ فهمید و به پیرمرد هشدار داد که پای جین رو از معامله بکشه بیرون ولی جین بیخیال نشد و دنبال افسر مربوط این پرونده گشت اون موقع پرونده دست پدر جیمین بود جین سعی کرد مدارک رو به دست آقای پارک برسونه که پیرمرد به جین گفت بهتره با سارا ازدواج کنه تا پایه های این حکومت پوشالیش حفظ بشه و خب جین مخالفت شدید کرد اوضاع بهم ریخت و از اون طرف آقای پارک هم وضعیت مشابهی داشت همسرش توی پرونده کمک میکرد ولی دائم از طرف وانگ تهدید میشد به مرگ بچه و همسرش ........ ولی خب پارک بیدی نبود که با این بادا بلرزه پس توجهی به تهدید هل نکرد تا اینکه یه روز بالاخره وانگ تهدیدش رو جدی کرد و خانم پارک رو دزدید....... شرایط از هرطرف داشت بد پیش میرفت آقای پارک هم جون زنش در خطر بود و هم جون بچه هفت ماهه اش......
هوسوک گفت: ولی جیمین اون موقعه پنج ساله بوده.....
نامجون سرش رو تکون داد و گفت: و من نگفتم اون بچه جیمین بوده......
هوسوک شوکه گفت: یعنی خانم پارک باردار بوده؟.......
نامجون سرش رو به نشانه تائید تکون داد و گفت: و چیز خاصی از اون اتفاق یادش نیست فقط وقتی با فشاری که از نیرو های بالا وارد شد به آقای پارک مجبور شد پرونده رو ببنده و بدن نیمه جون خانم پارک رو درحالی که بچه رو از دست داده بود توی یه خرابه پیدا شد.......
هوسوک گفت: یعنی؟......
نامجون گفت: تقریبا یک سال قبل از مرگ خانم پارک تونست به یه سری اطلاعات برسه که احتمال اینکه بجه زنده باشه هست.......
هوسوک شوکه گفت: واسه همینه که تلاش میکنید جیمین چیزی نفهمه؟......
نامجون سرش رو تکون داد و گفت: جیمین به خاطر مرگ پدرش بدون توجه به عواقبش تو دهن شیر رفت حالا اگه بدونه احتمال داره برادرش زنده باشه به نظرت چیکار میکنه؟........
هوسوک گفت: برادرش؟......
نامجون سری تکان دادو گفت: احتمال ۹۰ درصد مایکل همون بچه گم شده است........ادامه دارد........
اینم واسه اون ریدر عزیزم که انقدر تئوری چیده ترسیدم بی خواب بشه امشب 😁😁😁😁
دوستون دارم......کامنت یادتون نره .
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...