35

249 41 36
                                    

خانه دنیل لی_ نیمه شب

دنیل لیوان ویسکی رو در دست چرخوند و گفت: نگران نباش بیب چیزی نمیشه؟.....‌
مایکل عصبی گفت: اون زن کجاست ؟ ......... دنیل چه ّبلایی سرش اوردی؟........
دنیل خونسرد گفت: تو خودت رو نگران چیز های بی ارزش نکن .......تو رو نقشت تمرکز کن.........به پول فکر کن.......
مایکل کلافه گفت: لعنتی........حداقل بگو قراره برای چی اماده بشم....... دن من از غافلگیری متنفرم.......
دنیل بلند شد و رو به روی مایکل قرار گرفت و بوسه ای  به لب هاش زد و گفت: تو نگران چیزی نباش........ما فقط باید بتونیم پیرمرد رو دربیاریم بیرون.......
مایکل سری تکون داد و کوله اش رو از کنار مبل برداشت و به سمت در راه افتاد و گفت: فردا مدرسه دارم.......امشب خودت رو تو کس دیگه ای خالی کن.......
و از خونه دنیل بیرون رفت.

کلوپ نایت کینگ_ نیمه شب

جیمین و یونگی وارد کلوپ شدند صدای موزیک و صدای داد افرادی که دور رینگ جمع شده بودند و دود انواع سیگار و بوی مشروب و عرق و خوش بو کننده به نظرتون میتونه چه ترکیب سمی بسازه؟ ولی اینجا نایت کلوپه و این چیزا دقیقا جذابیت های اینجاست جیمین و یونگی از بین جمعیت رد میشدند که شنیدن دونفر درحال صحبتن اولی گفت: هی اونا.......اونا کینگ و کویین نیستن؟......
دومی : وای پسر چه شانسی داریم........ دعا کن امروز مسابقه بدن........
یونگی دندوناش رو روی هم فشار داد و زیر لب گفت: کجاست اون کیم تهیونگ که ببینه تو محلی که خودم درست کردم بهم میگن کوئین..........
و نگاهی به دیکش انداخت و گفت: تو ناراحت نشو عزیزم....... ملکه ای که شاه رو بگاد خودش خداست.......
جیمین که حرف یونگی رو شنیده یود بلند زیر خنده زد و گفت: میخوای یه بار من خدا بشم......
یونگی با عجله دست جیمین رو سمت دفتر مدیریت کشید و صدای خنده های جیمین بلند تر شد وارد اتاق مدیریت شدند و زک رو درحالی که دیکش داخل دختری بود و لب های دختر دیگه ای رو میبوسید دیدند  جیمین بلافاصله عقب گرد کرد و چشم های یونگی رو پوشوند و گفت: بزار خالی بشه بعد میریم تو.......
یونگی عصبی خواست قدمی برداره و گفت: اینجا مگه جای کثافت کاریه؟.......
جیمین بازوش رو گرفت و چشماش رو چرخوند و گفت: کاماننننن هانی.......اینجا کلوپه ....... کسی واسه عبادت اینجا نمیاد.......
یونگی پوف کلافه ای کشید و بازوش رو از دست جیمین کشید که همون لحظه صدای مجری داخل رینگ بلند شد که گفت: امشب یه مسابقه هیجان انگیز داریم...... همه اتون دِث رو می‌شناسید.......اون دقیقا مثل اسمش میتونه باعث مرگتون بشه......... خب میخوام ببینم کی اینجا دلش میخواد بمیره.......مرگ همین‌جاست..........
صدای تشویق مردم بلند شد جیمین با شیطنت سمت یونگی برگشت و گفت : بزن بریم .......
مجری با هیجان گفت: خب کسی نیست؟.........
چندثانیه به بقیه نگاه کرد از کسی صدایی بلند نمیشد که دوباره مجری پرسید : کسی نبود؟........
که صدایی از بین جمعیت بلند شد: من هستم.......
سالن کاملا تو سکوت فرو رفت و مجری گفت: مثل اینکه بالاخره یکی دلش واسه مردن بی تابه........بیا جلو مرد جوان.......
جیمین از بین جمعیت گذشت و همهمه ها دوباره شروع شد: اون کینگ نیست؟......
_اون دوباره برگشته؟.......
+وای باورم نمیشه من قراره مبارزه اون از نزدیک ببینم.......
بعضی ها نمی‌شناختن و بعضی ها کاملا میشناختن مجری با دیدن چهره جیمین با هیجان گفت: خدای من ....... اون کینگ........ بالاخره برگشته........
و صدای تشویق تماشا چی ها بلند شد و صدای افرادی که با هم کینگ رو تشویق می‌کردند تو کل کلوپ پخش شد و جیمین وارد رینگ شد..........


خب.....خب......منتظر کامنت هاتون هستم......دوستون دارمممم😘😗

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now