Ch 01

1.7K 243 162
                                    

.Winning in every place, cause you're my lucky ace

"محوطه‌ی جریمه‌ات کجاست؟"

"اگر خطا کنیم... از این بازی اخراج می‌شیم؟"

چشم‌های خمار دروازه‌بان با دقتی وصف‌ناپذیر به دنبال ذره‌ای نارضایتی نسبت به اون نزدیکی می‌گشتن تا به محض احساس کردنش، اندازه‌ی یک گام برای پاس کوتاه، عقب بره.

می‌شد اون چشم‌های گرد رو تماشا کرد و صداقتی بی‌نظیر رو ازش گرفت...

صداقت در خواستن، محبت و یا حتی تنفر.

موقعیت، هر لحظه بین اون دو ذهن، شبیه به ضربه‌های پنالتی بود؛ غیرقابل پیش‌بینی، شورانگیز و منجر به کوبش‌های پرتمنای قلب.

- خوبی، رقیب؟

قصه از دقیقه‌ی اضافه در بازی پایانی باشگاه‌های آسیا شروع شده بود...

همه چیز انگار پیروزی رو فریاد می‌کشید؛ هیاهوی تماشاچی‌ها، قطره‌های لغزنده‌ی عرق و حتی ابرهای ملتهب...دلهره‌ی شیرین و چمن‌های نمدار.

پایین اون بلوز قرمز نایکش رو توی یک دست مچاله کرد؛ اون رو تا صورتش بالا کشید تا چانه و لب‌هاش رو خشک کنه.

لغزه‌ی قطرات سمج عرق روی طبقه طبقه‌ی عضلات سفت شکم شیری رنگش حواس حضار رو پرت می‌کرد اما موجب نمی‌شد توقفی به موج حرکت هوادارها بیفته.

دست راستش رو به استخوان لگنش روی پهلو تکیه زده بود؛ لبی تر کرد؛ سرش رو بالا گرفت و نگاهش رو سمت ابرهایی که به هم نهیب می‌زدن برگردوند.

بازوبند کاپیتان، تنگ به دور عضلات بازوش پیچیده بود و قطره‌های آب یکی یکی روی پیشانی و موهای مشکی آشفته‌اش می‌نشستن؛ حالا عاج کفش‌های نایکش روی زمین چمن فشرده شد.

با باز شدن چین بلوزش، اون عدد شانس روی کتف‌های پهن و عضلات کمرش افتاد و انرژی تماشاچی‌ها از صد به هزار رسید.

"هشت"

پای چپش رو تکیه گاه کرد و پای راست رو پیش برد؛ حالا که به لحظه‌ی طلایی گل نزدیک می‌شد، فقط کافی بود مستقیما به چشم‌های دروازه‌بان نگاه کنه.

پاهای دروازه‌بان به عرض شونه باز بود و دست‌هاش برای دریافت شوت پنالتی بازیکن هشت، انتظار می‌کشید.

اخم‌های همیشه درهم گره‌خورده‌اش حواس ملی‌پوش رو پرت می‌کرد اما نه به قدری که از شدت ضربه‌اش به توپ سفید مقابل پاهاش در محوطه‌ی پنالتی کاسته بشه.

گِل و چمنی که از زیر توپ با ضربه‌ی طلایی کاپیتان هزار تکه شد، در کادر دوربین‌ها نشست و نفس‌های شمارگرفته برای تماشای مسیر توپ، در سینه‌ها گیرافتاد.

دروازه‌بان جفت زانو‌هاش رو خم کرد و با گرفتن نگاهش از اون دو چشم گرد و درشت، در جهشی از روی زمین بلند شد.

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now