Ch 67

757 90 41
                                    


تاکه‌ئو نگاه خمارش رو روی اون حفره‌ی صورتی روشن که رفته رفته از بازی انگشت‌‌هاش قرمز می‌شد، ثابت نگه داشت و درحالی که لب می‌گزید، هر دو انگشتش رو تا انتها از ورودی مرد رد کرد.

- فکر حسرت هیونگتی؟

تاکه‌ئو زیرلب گفت و بی‌اعتنا به لرزش تن کاپیتان، با بازکردن انگشت‌هاش از هم، زمزمه کرد:

- حسرت دیدن این زاویه از تو... زیر این رون‌های لعنتیت، قرمزی دور این سوراخ پاستیلی نرمت... اینکه تمامش مال منه...

زبونش رو به کندی روی پوست حساس جونگ‌کوک کشید و به انگشت‌هاش اضافه کرد:

- اینکه این پاها رو فقط برای تاناکا باز می‌کنی، اینجوری با چشمات التماسش می‌کنی که مثل یه حیوون به فاکت بده...

آهی کشید و به ژاپنی جمله‌ای رو زمزمه کرد:

- باید حسرت سنگینی باشه، کانگ سوجون.

کاپیتان که ابتدا از شنیدن اون جملات گیج شده بود، نفس‌های کوتاه و تندی رو از سینه بیرون فرستاد و درحالی که از سوزش دیواره‌های حساسش ناله می‌زد، به موهای بلند تاناکا چنگ انداخت:

- ا..از چی... حرف می‌زنی، هی.. ا..اون هیونگمه!

کاپیتان با چهره‌ای گر گرفته از شرم و مستی، این رو گفت و بعد درحالی که خنده‌ی ریزی می‌کرد، سر مرد رو بیشتر از قبل سمت ورودی خودش سوق داد تا یک‌بار دیگه رقص زبون داغ و لذت‌بخش مرد رو احساس کنه:

- ت..تقریبا لو رفتیم، ته... چطوری برای ه..هیونگ توضیحش بدم...

ذهن جونگ کوک همچنان توی نگرانی‌هاش گیر کرده بود؛ آهسته گوشه‌ی لبش رو می‌گزید و دنبال راه چاره می‌گشت که با حس لمس آروم انگشت‌های تهیونگ روی لذت‌بخش‌ترین بافت وجودش کلمات رو گم کرد.

- داشتی یه چیزی می‌گفتی بچه‌ننه.

تاناکا کاملا جدی زمزمه کرد و بعد به چهره‌‌ی گل‌افتاده‌ی جونگ‌کوک خیره شد:

- مگه نمی‌گفتی به اون نفله اعتماد داری...

- سسس... د..دارم!

کاپیتان همونطور که به دو طرف کشاله رون خودش چنگ انداخته بود، مردد و کمی آشفته زیر لب ناله زد و با نگاه مشتاقش سرکی کشید تا دست‌های بازیگر تاناکا رو بهتر ببینه:

- دلت میاد پاستیلت رو معطل کنی؟

چهره‌ی تهیونگ قاطع و کم‌صبر بنظر می‌رسید؛ طوری که اخم می‌کرد و روی تن جونگ‌کوک می‌خزید، اون رو شبیه به یک گرگ گرسنه می‌کرد که برای دریدن وعده‌اش بی‌طاقته اما حرکاتش نسبتا آهسته بود و لرزش خفیفی در دست‌ها و شونه‌هاش دیده می‌شد.

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now