Ch 46

689 107 7
                                    

کمی سرش رو سمت جیمین خم کرد و درحالی که از بالا بهش چشم می‌دوخت، زمزمه‌وار گفت:

- واقعا این چیزیه که می‌خوای؟ یا فقط قصدت اغوا کردن من و شکست دادنمه؟

جیمین که روی جمله‌ی '' چرا ارزش اون لب‌ها رو انقدر پایین میاری'' قفل کرده بود، با چهره‌ای گیج به یونگی خیره شد و سعی کرد جوابی به سوال مرد بده:

- قصدم...

اون لب‌های سرخ رو بهم فشرد و انگشت‌هاش رو توی مشت یونگی جمع کرد.

نگاه سردرگمش بین اجزای چهره‌ی لیدرکمپ می‌چرخید و مدام حرف‌های اون رو تحلیل می‌کرد:

- نمی‌دونم...

یونگی بی‌اختیار قدمی سمت جیمین برداشت و درحالی که تن اون رو سمت نرده‌های بلند پل هدایت می‌کرد، دست آزادش رو روی پهلوی جیمین نشوند.

با تکیه خوردن کمر ظریف جیمین به میله‌های فلزی سفید رنگ پل، کفش لژدار مشکی رنگ یونگی میون دو آل‌استار زرد رنگ جا گرفت و لیدرکمپ درحالی که نگاه خیره‌اش رو توی مردمک‌های لرزون جوجه‌رنگی مقابلش می‌چرخوند، بی‌اراده نیم‌خندی زد:

- بهم بگو... دوست داری بقیه از رابطه‌ی بینمون باخبر بشن یا... می‌خوای هنجارشکنی کنی؟

- م... می‌خوام... که...

جیمی که کلماتش رو مقابل اون نگاه شیفته گم کرده بود، زیرلب نامفهوم زمزمه کرد و بعد بی‌اختیار زبونش رو به لب‌های سرخش کشید.

گرمای دست یونگی رو روی تنش احساس می‌کرد و باد سردی که می‌وزید، موجب می‌شد جیمین بی اراده یونگی رو به جسمش نزدیک کنه و وزن اون رو روی تن خودش بکشونه:

- ن.. نمی‌دونم. فقط م... می‌خواستم انجامش بدم.

یونگی که تقلای مرد رو برای به زبون آوردن افکارش می‌دید، نوازش ملایمی به پهلوی اون داد و بعد همونطور که تن جیمین رو بین خودش و میله‌ها قفل می‌کرد، بی‌هوا سرش رو پایین برد.

نفس‌های گرمش رو روی لب‌های درشت و نمناک جیمین رها کرد و بی‌اینکه از اون‌ها چشم بگیره، به مچ دست جیمین چنگ انداخت که چوب آبنباتش رو محکم بین انگشت‌هاش می‌فشرد:

- جیمین..؟

اسم مرد رو زمزمه کرد و نگاه تشنه‌اش رو به چشم‌های براق و درشت جیمین دوخت؛ کمی دست مرد رو به عقب سوق داد و حین نوازش مچ دست جیمین، لب‌های باریکش رو روی لب‌های رنگ گرفته‌ی جیمین فشرد.

لب‌های داغش آهسته روی لب‌های جیمین لغزید تا طعم بی‌نظیر شاهتوت و شیرینی بی‌مثال اون‌ها رو بچشه و بعد درحالی که نفس عمیقی می‌گرفت، با اشتیاقی تکرار نشدنی لب‌های جیمین رو مکید.

جیمین که از انرژی خاص و آرامش‌بخش اون بوسه‌ی پر از محبت، شوکه شده بود، سعی کرد کمی لب‌های بی‌حرکتش رو از هم باز کنه تا به لب‌های یونگی، جواب بده؛ بنظر می‌رسید که آجوشی بداخلاقش داره شرط رو می‌بره...

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now