Ch 59

639 89 26
                                    


کمی پیش رفت و نوک بینیش رو نوازش‌وار به بینی تاناکا کشید:

- می‌خوای... یکم دراز بکشی؟

لب‌هاش رو که به خشکی می‌زد، به نرمی بین ابروهای درهم گره خورده‌ی تاناکا فشرد و برای لحظاتی در همون حال موند؛ انگار قصد داشت از طریق اون بوسه، همه آرامش و عشقی که تهیونگ لایقشه رو بهش هدیه کنه.

لب‌هاش بعد از مکثی طولانی، روی چشم‌های خمار و خیره‌ی تاناکا نشست و بی‌اختیار تک‌خنده‌ای زد:

- مطمئنم حتی لارکی هم نمی‌تونه مثل من انجامش بده..!

- سواری رو؟

تاکه‌ئو زیرلب پرسید و با نگاهی منتظر به چشم‌های کاپیتان خیره شد.

صدای خنده ریز کاپیتان زیر گوش تاناکا پیچید و بعد درحالی که آهسته پلک می‌زد، با اعتماد به نفس واضحی زمزمه کرد:

- آرامش دادن رو.

بازوهاش به دور کمر تهیونگ حلقه شد و همونطور که روی تن مرد دراز می‌کشید و عضلات منقبضش رو شل می‌کرد، گونه‌اش رو به قفسه سینه تاناکا فشرد و به ریتم آروم و زندگی‌بخش قلب مرد گوش سپرد:

- طوری که نرم و پیوسته می‌تپه، گوش دادن بهش امید بخشه.

- اما مریضه.

دستش روی گودی کمر جونگ‌کوک نشست و برای لحظاتی پلک‌هاش رو بست:

- و تو این رو می‌دونی.

- هرچیزی راه چاره‌ای داره، تهیونگ...

جونگ کوک زیر لب این رو زمزمه کرد و لحظه‌ای بعد لب‌های کوچک و گرمش جایی روی قفسه سینه مرد نشست تا بوسه‌‌ای به اون بزنه:

- انقدر این صدای تپش‌ها برام عزیزه که...

پیش از اینکه بتونه جمله زمزمه‌وارش رو به انتها برسونه، صدای اعلان موبایلی توی فضای اتاق پیچید و جونگ کوک متعجب سرش رو سمت پا تختی برگردوند.

از اونجایی که همیشه موبایل روی بی‌صدا بود، بنظرش اون صدا غریبه اومد و به همین خاطر حرفش رو نصفه رها کرد.

'' اخبار اخیر به شدت متاثرم کرد، جناب تاناکا. اینطور که احساس می‌شه، نیاز به...''

اعلان یک پیام از شماره‌ای ناشناس و غیرقابل ردیابی بود که هردوی اون‌ها بخشی ازش رو خوندن.

چشم‌های رنجیده‌ی تاکه‌ئو با دیدنش، حالی متشنج و عصبانی به خودش گرفت:

- می‌گامت.

- می‌شناسیش؟

جونگ کوک که نگاه مرددش رو روی شماره عجیب و ناشناس می‌چرخوند، این رو آهسته زمزمه کرد و ناخواسته کمی سرک کشید تا بتونه ادامه پیام یا شاید پیام‌های قبلی رو بخونه.

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now