Ch 19

1K 151 10
                                    

یونگی ناباورانه چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و دستش رو پیش برد تا بطری رو از جیمین پس بگیره، اما مرد با زور زیادی که از یک آدم مست بعید بود، دستش رو عقب کشید و موجب شد یونگی بی‌اراده بطری رو رها کنه.

در کسری از ثانیه بطری پر، بین انگشت‌های کوتاه جیمین لغزید و پیش از اینکه یونگی بتونه واکنشی نشون بده، اون مایع خنک روی کاپشن یونگی و بخشی از سر شونه‌ی لباس جیمین ریخت.

یونگی عصبی پلک‌هاش رو روی هم فشرد و با فکی قفل شده، تلاش کرد نفسی بگیره تا قبل از اینکه همونجا اون جوجه رو کبابی نکرده، خودش رو آروم کنه:

- پارک، فاکینگ، جیمین!

- هوم...

جیمین با پشت یک دست، لب‌های درشت و براقش رو پاک کرد و نگاه خمارش رو به چهره‌ی یونگی دوخت:

- دنبالم بودی... گربه‌نره؟

یونگی به سختی لبخندی ساختگی روی لبش نشوند و بعد درحالی که محکم به مچ دست جیمین که بطری خالی رو همچنان نگه داشته بود، چنگ می‌انداخت، با فشاری مرد رو سمت خودش کشید و دست آزادش رو دور کمر اون حلقه کرد:

- فکر کردی می‌تونی راحت سر گربه‌نره شیره بمالی و در بری جوجه کوچولو؟

در ظاهر کاملا صمیمانه جیمین رو توی آغوشش گرفته بود اما با فشار زیادی که به تن مرد می‌آورد، عملا سعی داشت دست اون رو از تنش جدا کنه...

جیمین از فشار دست مرد روی ساعدش نالید و با چهره‌ای آزرده، به لیدر کمپ نگاه کرد.

تمام افراد حاضر در محیط، متوجه تنش بین اون دو نفر شده بودن اما بعد از آغوش ظاهری یونگی، انگار توجهشون بیشتر جلب بعد جذاب ماجرا می‌شد.

- شیره؟

جیمین که سعی داشت دست دردمندش رو از حلقه‌ی محکم انگشت‌های مرد آزاد کنه، سرش رو پیش برد و جایی نزدیک به گوش لیدر کمپ زمزمه کرد:

- اما من... فقط لب‌هام رو بهت مالیدم، آجوشی.

- لعنت بهت هرزه‌ی...

با حس سنگینی نگاه‌های کنجکاو، به سختی جلوی زبونش رو گرفت، به پشت گردن جیمین چنگ انداخت و با فشاری، اون رو سمت در خروجی هدایت کرد:

- شیره‌ی واقعی رو خودم بهت می‌مالم عوضی، مبلغ اون چک هرلحظه داره بالاتر می‌ره، گفتم که درجریان باشی از خیرش نگذشتم.

چند اسکناس از جیبش بیرون کشید و بعد از گذاشتن اون روی یکی از میزها، بطری خالی رو هم از دست جیمین بیرون آورد و اون رو روی اسکناس‌ها کوبید.

لحظه‌ای بعد باد سردی به صورت‌های گر گرفته‌اشون سیلی زد و یونگی با افتادن نگاهش به ماشین گرون‌قیمت و بشدت چشم‌گیر جیمین، که کمی اونطرف‌تر پارک شده بود، تن اون رو سمت ماشین هل داد:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now