Ch 37

898 121 16
                                    

ضربه‌ای دوستانه به شونه‌ی جیمین زد و ازش فاصله گرفت:

- شاید بهتره کمی استراحت کنی، مطمئن می‌شم سیبل فرار نکنه.

و همونطور که روی نیمکتی چوبی زیر درختی بزرگ جا می‌گرفت، با حرکت سر به جیمین اشاره زد تا سمتش بیاد و کنارش بنشینه.

جیمین که کمی لب‌هاش رو جمع کرده بود، کمان رو کناری گذاشت و آهسته پیش رفت؛ برای لحظه‌ای مقابل یونگی که یک پا رو روی پای دیگه‌اش انداخته بود ایستاد و بعد با لجبازی خم شد تا پاهای یونگی رو از روی هم برداره؛ روی اونها نشست و خودش رو به آغوش مرد تکیه زد.

یونگی نفسش رو با تک خنده‌ای بیرون فرستاد و یک بازوش رو دور شکم جیمین حلقه زد تا جای اون رو روی پاهاش درست کنه:

- جوجه‌ماشینی خسته شده؟

بی‌هوا سرش رو از پشت توی گردن جیمین فرو برد و بعد از نشوندن مک عمیقی به پوست خوش‌رنگ مرد، توی گلو هومی کشید:

- بیا ناشی بودنت رو بذاریم پای جراحاتت، هنوز هم نمی‌فهمم چرا از بیمارستان رفتن سر باز می‌زنی... ولی همین که رو به بهبودی و می‌تونی اینطوری شیطنت به خرج بدی، حس خوبی می‌ده.

- بیمارستان مساوی می‌شه با جنجال؛ جنجال مساوی با عصبانیت پدرم... عصبانیت پدرم مساوی با اهرم فشار، اهرم فشار مساوی با جلو افتادن هر برنامه‌ای که برای زندگی من دارن.

جیمین پشت سرش رو به شونه‌ی یونگی تکیه زد و با روی هم قرار دادن پلک‌هاش، آهی کشید:

- زندگی اینطوریه که یا خانواده نداری یا اسیری.

یونگی پوست گردن مرد رو بین دندون‌هاش فشرد و لحظه‌ای بعد، خودش رو مشغول لیسیدن همون ناحیه کرد که رفته رفته سرخ می‌شد:

- نمی‌دونم خوشحال باشم که اسیر نیستم یا نه...

بی‌هوا چنگی به لبه‌ی یقه‌ی جیمین انداخت و حین پایین کشیدن اون از روی شونه‌اش، بوسه‌ها و مک‌های عمیقش رو سمت سرشونه‌ی اون برد:

- قبل از اینکه... جنجال بزرگ‌تری توی من ایجاد کنی، بهتره بلند شی و برگردی سر تمرینت؛ وگرنه تضمین نمی‌کنم راهی بیمارستان نشی...

و حریصانه گازی از پوست لطیف مرد گرفت تا بهش اخطار داده باشه.

جیمین کمی سرش رو برگردوند تا حرکت لب‌های یونگی رو روی پوست یکدست خودش تماشا کنه و با گازی که مرد از شونه‌اش گرفت، زیرلب ناخواسته ناله‌ای کرد.

کمی توی آغوش یونگی جمع شد و بعد از مکث کوتاهی لب زد:

- دلیلی... داره که...

کمی مردد شد و بعد با لحنی آهسته‌تر ادامه داد:

- نمی‌ذاری جنجال بزرگت رو برات بخورم؟

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now