Ch 83

513 96 70
                                    


فشار ملایمی به انگشت‌های کشیده‌ی نیدالی آورد و درحالی که روی مبل مخملی قرمز کمی جابه‌جا می‌شد، آهسته سمت نیدالی چرخید تا نیم‌رخ جذاب اون رو تماشا کنه.

در ردیف ابتدایی بالکن سلطنتی اپرا، روی مبلمان دونفره نشسته بودن و صدای خواننده آخرین اوج خودش رو از سر می‌گذروند؛ هرچند نگاه خیره‌ی جونگ کوک برای لحظه‌ای از برق چشم‌های خمار و سبز رنگ نیدالی جدا نمی‌شد:

- چشم‌هات...

بی‌اختیار زمزمه کرد و کلماتی ژاپنی با صدایی بم انگار زیر گوشش زمزمه شد:

"- چشمات شبیه کهکشانه، جئون."

لبخند روی لب‌های جونگ کوک عمق گرفت و بعد از مکثی به صداش جرات داد:

- ستاره‌های دنباله‌دار توی چشم‌هات برق می‌زنن.

نیدالی که در اوج غم‌انگیز موسیقی، چشم‌های نمناکش رو می‌بست، زیرلب زمزمه کرد:

- کم ظرفیتم... می‌دونی که...

قطره‌ی اشکی روی گونه‌اش غلتید و با پایان اجرا، همراه جونگ‌کوک بلند شد تا تشویقشون کنه.

جونگ کوک که نمی‌تونست نگاهش رو از قطره اشک روی گونه‌ی زن بگیره، دستمال پارچه‌ای لطیفی که داخل جیب کتش جا خورده بود رو آهسته بیرون کشید و حین حلقه کردن بازوش به دور کمر نیدالی، دستمال رو با احتیاط روی گونه‌ی زن نشوند:

- از لطافت و شیرینی احساساته، گل سرخ.

نیدالی بی‌صدا خندید و نیم‌نگاهی به جونگ‌کوک انداخت:

- چه جنتلمنی شدی، نیمو.

سرش رو به آرومی روی شونه‌ی مرد تکیه زد و نفس عمیقی کشید:

- تو لایق بهترین عشق هستی.

- مگه نبودم؟ تو فقط من رو با گرمکن ورزشی تصور می‌کنی، نه؟

جونگ کوک درحالی که زیر گوش زن این رو زمزمه می‌کرد، بی‌صدا خندید و آغوشش رو برای نیدالی تنگ‌تر کرد:

- ولی من الان انقدر گرسنه‌ام که می‌تونم همه‌ی عشقت رو بخورم!

دستمال پارچه‌‌ای رو به دست زن سپرد و با لبخند نرمی گفت:

- برای شام دیر نشده؟

نیدالی که قدم‌هاش رو با جونگ‌کوک همراه می‌کرد تا به طرف خروجی سالن اپرا قدم بردارن، دستمال رو تا کرد و اون رو توی کیف دستی‌اش قرار داد:

- گرمکن، شورت کوتاه، کفش‌ و پاهای گلی! لباس خیس عرق‌کرده و موهای از حالت افتاده.

خنده‌ی بی‌صدایی کرد و زیرلب گفت:

- پسر کوچولویی که دنبال توپ دور زمین می‌چرخه...

با نوازش نسیم خنک شبانه روی پوست صورتش، جونگ کوک آهسته پلک‌هاش رو روی هم گذاشت و لبخند گرمی به لب نشوند:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now