Ch 42

1K 148 21
                                    

جونگ کوک که در اون بین تصمیم گرفته بود کمی خامه‌ی همزده و کره بادوم زمینی هم بیاره، قاشق خامه‌ای رو لیس زد و وقتی جوابی از تاناکا نگرفت، مردد ظرف بزرگ پر از خوراکی رو سمت سالن برد.

نگاهش رو از تلویزیون گرفت و درحالی که لبخند از سر رضایتی بخاطر مزه شیرین خامه روی لب‌هاش نشسته بود، مقابل تاناکا متوقف شد:

- به کره بادوم زمینی که حساسیت نداری؟ دلم می‌خواست با پاستیل تستش کنی... ترکیب خوشمزه‌ایه.

و بی‌اینکه نگاه خیره و سوزان تاناکا روی خودش رو چندان جدی بگیره، ظرف رو روی میز کنار لپتاپش گذاشت و کنار مرد جا گرفت.

تاکه‌ئو بی‌مقدمه ساعد یک دست جونگ‌کوک رو گرفت و با پیش کشیدن جسم گرم کاپیتان، اون‌ رو توی آغوش خودش انداخت؛ سرش رو پیش برد و بی‌هوا گازی از گونه‌ی جونگ‌کوک گرفت؛ بلافاصله اون صورت دوست‌داشتنی رو غرق بوسه‌های عمیق کرد؛ عجولانه با یک دستش لپ‌های جونگ‌کوک رو گرفت و طوری فشارشون داد که لب‌های کاپیتان رو جمع کنه...

بعد هم بی‌اونکه تغییری در چهره‌ی جدی و مرموزش ایجاد بشه، لب‌های جمع‌شده‌ی جونگ‌کوک رو گاز گرفت.

می‌شد از نگاه خیره و خمارش فهمید که قصد داره جونگ‌کوک رو بخوره، اما اینکه چرا یکدفعه اینطوری شده بود‌ رو مشخص نمی‌‌کرد.

جونگ کوک که از واکنش و حرکات مرد جا خورده بود، تنها با چشم‌هایی کاملا گرد و مشت‌های جمع شده، شونه‌هاش رو بهم نزدیک کرده بود و توی آغوش تاناکا فشرده می‌شد:

- چ.. چی... ته..؟

بهت‌زده مابین بوسه‌ها و گازهای مرد، این رو نالید و رفته رفته از تلاش تاناکا برای درسته بلعیدن کاپیتانش به خنده افتاد:

- انقدر... گرسنته؟!

تاکه‌ئو که هنوز لپ‌های جونگ‌کوک رو فشار می‌داد، درحال فشردن دندون‌هاش بهم، زیرلب گفت:

- نه جئون! این نگاه متعجب راهش نیست...

بی‌هوا گازی از گردن جونگ‌کوک گرفت و بعد به ژاپنی زمزمه کرد:

- اگر می‌خواستی دست از سرت بردارم نباید چشم‌هات رو گرد می‌کردی!

مک‌ عمیقی به جای گازش روی گردن خوش عطر جونگ‌کوک نشوند و با رها‌کردن لپ‌های کاپیتان، یک بازوش رو دور شکم اون حلقه کرد؛ بوسه‌ها و گاز‌های پشت‌سر همش رو روی خط فک و گردن جونگ‌کوک ادامه داد و مک‌های صدا‌داری به اون پوست نرم نشوند.

حالا که فشار از روی گونه‌هاش برداشته شده بود، خنده‌ی بزرگی روی لب‌های باریک جونگ کوک نشست و درهمون حال که تلاش می‌کرد صدای ناله‌هاش رو پایین نگه داره، دست‌هاش رو دور گردن تاناکا حلقه زد:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora