Ch 57

793 118 69
                                    


با حرص چنگی به موهای بهم‌ریخته‌اش زد تا اون‌ها رو از روی پیشونی کنار بزنه و از روی مبل بلند شد.

صدای گوینده‌ی اخبار که جملات رو بدون وقفه پشت سرهم می‌چید، اعصاب کاپیتان رو به بازی می‌گرفت و افکارش رو بهم می‌ریخت.

"اقدام تروریستی علیه هواداران تیم دجون در باشگاه سئول که انفجار و آتش‌سوزی در جایگاه هواداران تیم حریف بود..."

دقایقی قبل، پزشک تاناکا، به اصرار جونگ کوک، خودش رو به خونه مادری کاپیتان رسونده و جونگ کوک رو برخلاف میلش، از اتاق بیرون فرستاده بود.

مدام رنج چشم‌های تاکه‌ئو رو به خاطر می‌آورد و طوری که توی آغوشش می‌لرزید از ذهنش کنار نمی‌رفت... یک استیصال عجیبی برای به آغوش گرفتن دوباره‌ی تهیونگ داشت و نمی‌تونست لحظه‌ای بنشینه و آروم بگیره.

" درخواست باشگاه سئول جهت ادامه‌ی مسابقه با مخالفت شدیدی مواجه و درنهایت دجون برنده‌ی بازی اعلام شد. همچنین باشگاه دجون اعلام کرد که به هیچ عنوان در تنظیم شکایتی علیه میزبان مسابقه‌ی امروز و درخواست غرامت از باشگاه سئول کوتاهی نخواهد کرد.''

گوینده خبر با چهره‌ای کاملا خنثی و مرموز اخبار رو پشت سرهم دیگه می‌خوند و انگار نه انگار که با هرجمله‌اش، تمام زحمات و آرمان‌های یک تیم موفق رو زیر سوال می‌برد.

جونگ کوک کف هر دو دستش رو روی چشم‌های سوزناکش فشرد و درحالی که از درد شقیقه‌هاش زیر لب می‌نالید، بی‌حال روی خم زانوهاش نشست.

باورش نمی‌شد که بازی به اون مهمی، به همین راحتی واگذار شده بود و باوجود تمام تلاش‌های جونگ کوک برای به ثمر نشوندن گل و برگردوندن نتیجه بازی، حتی فرصت دوباره‌ای بهشون داده نشد.

- لعنت بهتون...

قبل از آوردن تاناکا به خونه، با مربی و سایر اعضای تیم صحبت کرده بود؛ از اونجایی که بیشتر بازیکن‌ها از دروازه حریف فاصله داشتن، از مرکز اون انفجار لعنتی دور بودن و خوشبختانه کسی آسیب جدی ندید...

تا به همون لحظه، از اضطراب و دلشوره‌ی زیاد، نتونست بیشتر از چند کلمه با کادیتا صحبت کنه و شرمنده بود که مادرش رو هم نگران وضعیت خودش و هم تاناکا می‌کرد.

"- قهرمان‌بازی چه حسی داشت، کاپیتان؟

- من فقط جای تماشا، کوچک‌ترین کاری که ازم برمی‌اومد رو انجام دادم..."

تصویر چهره خیس از عرق و سرخ خودش روی صفحه تلویزیون ظاهر شده بود و صدای گرفته و خش‌دارش که به زحمت و بی‌حوصله جوابی برای اون خبرنگار سمج سرهم می‌کرد، به گوش خودش رسید.

حتی به یاد نداشت چه زمانی چنین سوالی ازش پرسیده شده و کی مصاحبه‌ای به این صورت ثبت شده بود...

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now