کاپیتان بعد از کشیدن نفس عمیقی، توپ رو زیر پا غلتوند و بعد از تعللی کوتاه، با ضربهای نچندان محکم، اون رو سمت دروازهبان شوت کرد.
دروازهبان هم بیاونکه نگاهش رو از کاپیتان بگیره یا حتی دستهاش رو از توی جیبهاش برداره، حین برداشتن قدمی به جلو، توپ رو کاملا غریزی با ضربهی پا دفع کرد که موجب شد توپ مسیر اومده رو برگرده و دوباره زیر پای کاپیتان قرار بگیره.
کاپیتان متقابلا و بیاراده قدمی به جلو برداشت و حین درکنترل گرفتن توپ، به لبخندش عمق داد.
بیاینکه کلمهای بینشون رد و بدل بشه، نگاهشون رو به هم گره زده بودن و اینبار جونگ کوک آهسته توپ رو به دروازهبان پاس داد.
تاکهئو همونطور که به آرومی گامهای کوتاهش رو پیش میبرد تا به جونگکوک برسه، پاس جونگکوک رو جواب داد و توپ رو دوباره به خودش برگردوند.
طوری به کاپیتان نگاهش میکرد که انگار صاحب جونگکوکه و این حس رو دقیق و ملموس، تنها با چشمهاش منتقل میکرد.
صدای خندهی آرامشبخش جونگ کوک به گوشهای دروازهبان رسید و لحظهای بعد، درحالی که گام دیگری سمت مرد برمیداشت، ضربهی آهستهای به زیر توپ زد.
تقریبا مقابل هم قرار گرفته بودن که کاپیتان با چشمهایی درخشان، برای لحظهای نگاهش رو زیر انداخت تا توپ رو کنار بزنه که بازوهای تاناکا بیمقدمه و محکم به دور کمرش حلقه شد و دروازهبان جسم گرم جونگکوک رو توی آغوش سرمازدهاش غرق کرد.
زمانی که سر تاکهئو به آرومی روی شونهی پهن جونگکوک خوابید، انگار تنها تماشاچی ساکن و بیصدای آغوش رقیبها، توپ سرگردونی بود که جایی کنار پاهاشون از حرکت ایستاد.
جونگ کوک با احتیاط دستهاش رو دور شونههای استخوانی مرد حلقه کرد و همونطور که جسم آروم تاناکا رو بین بازوهاش میفشرد، سرش رو توی گودی گردن مرد فرو برد تا نفسهای کوتاهش رو به پوست حساس دروازهبان بنشونه و از سر دلتنگی عطر تنش رو نفس بکشه:
- واقعا اینجایی...
تاناکا محکمتر کمر جونگکوک رو توی آغوش گرفت و با تکیه زدن جسم کاپیتان به تن خودش، زیرلب به ژاپنی گفت:
- آمه.
لبهای نرم جونگ کوک جایی روی شاهرگ دروازهبان نشست و انگشتهای یک دستش با ملایمت از پشت گردن لای موهای بلند مرد خزید.
از شنیدن اون کلمه از زبون تاناکا لحظهای متعجب شد چون هوا هنوز به قدری سرد نشده بود که بارون بزنه، با اینحال آهسته خندید و زیر لب گفت:
- مشتاقم انعکاسش رو توی چشمهات تماشا کنم.
کمی توی آغوش تهیونگ تکون خورد تا بتونه عقب بیاد و چهرهی اون رو ببینه اما تاناکا مصرانه بازوهاش رو محکمتر دور کمر جونگکوک نگه داشت تا نشون بده که از اون آغوش سیر نشده.
YOU ARE READING
Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}
Fanfictionداستانی جدید به قلم نویسندگان ناول "موسیو" ، ماریشکا و سارا اِیسی در هیاهوی جام کشورهای آسیا، مرد جوان و خوشآوازهای به اسم جئون جونگکوک، کاپیتان نسل طلایی تیم فوتبال سئول (Seoul FC) بازیکن برتر ملیپوش کرهی جنوبی شد. کاپیتان جئون، الگوی سختکوش...