صدای نفسنفسزدنهای بیوقفهای تمام فضای اون اتاق ورزشی نهچندان بزرگ رو پر کرده بود و رایحهی خنک مرطوبکنندهای که هرچند دقیقه توی هوا پخش میشد، تب محیط رو میگرفت.
جونگ کوک درحالی که با حولهی سفید کوچکی عرق جاری زیر چونهاش رو پاک میکرد، نفس سنگینی رو از سینه بیرون فرستاد و سرعت تردمیل رو کم کرد.
چند ساعتی میشد که خودش رو توی اتاق ورزشش حبس کرده بود و درحالی که به یک آهنگ تکراری برای بار هزارم گوش میداد، تلاش میکرد حین تخلیهی انرژی، ذهن شلوغش رو هم آروم کنه اما تا اون لحظه چندان موفق نبود.
تیشرت مشکی رنگش بخاطر خیسی عرق، به تنش چسبیده بود و عضلاتش از روی لباس خودنمایی میکرد؛ موهای لخت مشکیاش رو که حالا بلند شده بود، با هدبندی بالای سرش جمع میکرد تا موقع ورزش مزاحمش نشه اما همچنان نمیتونست همهی عوامل آزاردهنده رو کنار بزنه...
با هر نفسی که میگرفت، افکار جدیدی هم توی ذهنش جاری میشد و جونگ کوک مضطرب رو که تمام مدت تلاش میکرد با زمزمه کردن متن آهنگ، سیر افکارش رو کنترل کنه، سمت شکست هل میداد.
برای لحظهای پلکهاش رو روی هم گذاشت تا دم عمیقی بگیره اما با شکل گرفتن تصویر اون نگاه توی چشمهای تاناکا در ذهنش، کلافه مشتش رو روی دکمهی لمسی تردمیل کوبید و از روی اون پایین اومد.
حوله رو روی موهای خیسش کشید و بطری آبش رو برداشت تا گلویی تازه کنه.
تاناکا و کلمات اون، صدای گرم و بم مرد، اون نگاه خیرهی ذوبکننده که آخرین بار خشم و غم توش موج میزد، و اون نیمخندهای کمیاب...
اون مرد حتی برای لحظهای از ذهنش بیرون نمیرفت و بیخبری کشیدن از احوال اون هماتاقی سابق، جونگ کوک رو پریشون میکرد.
زیر لب آهی کشید و وقتی صدای عصبی مرد توی سرش اکو شد، با حرصی آشکار بطری آب رو روی سر خودش خالی کرد تا شاید کمی خنک بشه.
" نه من میدونم که دارم چیکار میکنم نه تو! من درمورد این تیم لعنتی و تو... در مورد من."
قطرات سرد آب از لای موهای نمناک مرد گذشت و راهش رو روی پوست کمی برنزهشدهی گردن جونگ کوک پیدا کرد، شونهها و قفسهی سینهاش کاملا خیس شده و حالا لباس کاملا به تنش چسبیده بود.
- لعنت...
کاپیتان زیر لب غری زد و بعد از پرت کردن بطری به گوشهای، درمونده خودش رو روی کاناپهی بزرگ اتاق پرت کرد. دستهاش رو چندین بار لای موهای آشفتهاش کشید و حین پوشوندن صورت جمع شدهاش زیر انگشتهای بلندش، تقلا کرد صدای ذهنش رو خفه کنه.
بعد از مرور چندین و چندبارهی حرفهای تاناکا، هربار بیشتر از خودش شرمنده میشد و عذاب وجدان مثل خورهای به جونش افتاده بود.
YOU ARE READING
Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}
Fanfictionداستانی جدید به قلم نویسندگان ناول "موسیو" ، ماریشکا و سارا اِیسی در هیاهوی جام کشورهای آسیا، مرد جوان و خوشآوازهای به اسم جئون جونگکوک، کاپیتان نسل طلایی تیم فوتبال سئول (Seoul FC) بازیکن برتر ملیپوش کرهی جنوبی شد. کاپیتان جئون، الگوی سختکوش...