Ch 64

567 76 20
                                    


- اسمش... هاوله... خاکستریه، آ...آه.

با گازی که یونگی از لب‌هاش گرفت، بی‌هوا ناله‌ای کرد و زیر رون‌هاش رو به عضلات سفت رون‌های لیدر کمپ فشرد.

- براش... اسمم گذاشتی؟

یونگی که بی‌اراده روی لب‌های مرد به خنده می‌افتاد، آهسته توی گلو خندید و مک‌های ریزش رو از سر گرفت:

- آه، کیوت..

لیدرکمپ زیر لب این رو نالید و درحالی که به زیر رون‌های درشت و بهم چسبیده جیمین روی پاهای خودش چنگ می‌انداخت تا ازهم بازشون کنه، با اشتیاق دستش رو به زیر حوله برد و نوازش‌وار به لای رون‌های نرم و لیسیدنی جیمین چنگ انداخت.

جیمین نگاهی اجمالی به دست یونگی لای رون‌های درشت خودش انداخت و وقتی پیشروی انگشت‌های مرد رو احساس کرد، با اشتیاق بیشتری لب‌های یونگی رو بین لب‌هاش کشید؛ سر انگشت‌های زبر مرد پوست لطیفش رو نوازش می‌کرد و وقتی یونگی به آرومی با زبونش طعم لب‌هاش رو می‌چشید، ناخواسته ناله می‌کرد.

پشت گردن یونگی رو نوازش داد تا سر اون رو نزدیک‌تر کنه و وقتی بازی یونگی بین رون‌های خودش رو احساس کرد که با وجود نواز‌ش‌های برانگیخته‌کننده‌اش انگار سعی داشت عضو حساس جیمین رو ابدا لمس نکنه، ابروهاش رو درهم کشید:

- نکن... ل...لطفا.

یونگی میون لب‌های مرد هومی کشید و درحالی که نوک زبونش رو به کندی و نرمی روی لب پایینی جیمین حرکت می‌داد و بین بوسه‌هاشون وقفه‌ای طولانی می‌انداخت، نگاه خمار و گرمش رو توی چهره‌ی گر گرفته و آشفته‌ی جیمین چرخوند... طوری که انگار با چشم‌هاش می‌گفت "می‌دونم داری ازش لذت می‌بری".

سر انگشت‌هاش بی‌توقف پوست نرم و یک‌دست کشاله‌ی رون جیمین رو نوازش می‌داد و انگشت‌های استخوانیش به رون درشت مرد چنگ می‌انداخت تا بیشتر از قبل تن وعده‌ی کوچکش رو به بازی بگیره:

- لطفا، چی؟

- ل... لطفا...

وقتی لب‌های یونگی روی گردنش نشست و جسم نحیف جیمین کمی به عقب مایل شد، جمله‌ای که می‌خواست بگه رو برای لحظاتی فراموش کرد تا لحظه‌ای که دست یونگی دوباره روی باکسر نمناکش نشست اما بازهم عقب رفت؛ جیمین دوباره بی‌قراری کرد و لب‌هاش رو به لاله‌ی گوش مرد رسوند:

- انقدر بازی نکن آجوشی... انگشت‌هات رو می‌خوام.

- صدای التماست به قدر کافی بلند نیست، جوجه کوچولو...

چشم‌های منتظر و تیز یونگی دست از برانداز کردن چهره رنگ گرفته و پرنیاز جیمین برنمی‌داشت و با اشتیاق خاصی تک تک جزئیات رفتاری مرد رو تماشا می‌کرد.

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now