Ch 36

1.1K 136 34
                                    

دستش رو به آرومی لای موهای نرم و خیس کاپیتان حرکت داد و با بهم ریختن اون‌ها، به چشم‌های بسته‌ی جونگ‌کوک زیر دوش آب خیره شد.

اون صورت از همیشه بانمک‌تر بنظر می‌رسید و باعث می‌شد که تاناکا از هرکاری که می‌کرد دست بکشه تا فقط اون رو تماشا کنه.

مقابل جونگ‌کوک زیر دوش ایستاده بود و با سر انگشت‌های یک دستش کمر باریک کاپیتان رو لمس می‌کرد.

جونگ کوک که مست لمس اون انگشت‌های زمخت شده بود، لبخند گرمی روی لب‌هاش جا گرفت و آهسته لای پلک‌هاش رو باز کرد تا چهره‌ی تاناکا رو تماشا کنه؛ سرما تقریبا از تنش بیرون رفته بود و توی سرش احساس سبکی می‌کرد.

یک بازوش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد تا اون رو جلوتر بکشه و درهمون حال، نگاه خیره‌اش رو توی چهره‌ی اون چرخوند تا دلیل اون نگاه خیره رو بفهمه.

زنجیر طلای دور گردنش، روی ترقوه‌های خیس و برجسته‌اش برق می‌زد و نمای خاصی به پوست سفید قفسه‌ی سینه‌اش می‌داد.

درحالی که سر انگشت‌هاش رو روی تتوهای چشم‌گیر تاناکا می‌کشید، توی گلو هومی کرد و دوباره چشم‌های خیره‌ی اون رو از نظر گذروند:

- چیزی روی صورتمه؟

- اون لب‌ها.

تاناکا به ژاپنی زمزمه کرد و کمی سرش رو پیش برد تا بتونه عطر تن مرد رو احساس کنه؛ نگاه خمارش رو روی اجزای صورت جونگ‌کوک حرکت داد و بعد روی لب‌هاش متوقف شد:

- پاستیل.

لبخند روی لب‌های کاپیتان ناخواسته عمق گرفت و درحالی که چشم‌های براقش رو از اون فاصله‌ی نزدیک به نگاه خمار تاناکا می‌دوخت، گوشه‌ی لب‌های وسوسه کننده و بوسیدنیش رو گزید:

- پس چرا مرددی...؟

زیر لب زمزمه کرد و متقابلا به لب‌های پهن تاناکا خیره شد که ذره ذره بهش نزدیک می‌شد.

تاکه‌ئو آهسته هر دو دستش رو زیر صورت جونگ‌کوک نشوند و با بستن پلک‌هاش، لب‌هاش رو به نرمی روی لب‌های مرد کشید؛ بازدمش رو رها کرد و زمزمه‌وار گفت:

- جئون...؟

آهی کشید و قبل از اونکه روی لب‌های کاپیتان، بوسه‌ای بنشونه، پیشانی‌اش رو به پیشانی جونگ‌کوک تکیه زد.

- بله، تاناکا؟

جونگ کوک زیر لب جواب مرد رو داد و با چشم‌های درشت و منتظرش، اجزای چهره‌ی جذاب مرد رو از نزدیک از نظر گذروند.

- حواست به اطرافت هست؟

تاکه‌ئو بی مقدمه زمزمه کرد و با بازکردن پلک‌هاش، نگاه خمارش رو روی چشم‌های گرد و صادق کاپیتان نشوند.

نگاه جونگ کوک برای لحظه‌ای رنگ تعجب گرفت و بی‌اختیار چشمی توی فضای بسته و بخار گرفته‌ی سالن دوش‌ها چرخوند. درحالی که لب‌هاش رو جمع می‌کرد، نگاه سردرگمش رو دوباره به تهیونگ دوخت و کمی خودش رو پیش کشید:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now