Ch 10

1.1K 180 29
                                    

قطرات درشت آب از روی شونه‌های تاناکا به پایین سر می‌خورد و تن جونگ کوک رو هم نم‌دار می‌کرد، از حرارتی که وجودش رو می‌سوزوند به وجد اومده بود اما احساس می‌کرد اگه در همین لحظه تاناکا رو پس نزنه، اتفاقات جالبی نمیفته...

تاکه‌ئو کمی از فشار انگشت‌هاش کاست تا جونگ‌کوک اگر می‌خواد، دست‌هاش رو آزاد کنه اما در لحظه پشیمون شد.

انگار که می‌خواست حرفی بزنه جونگ‌کوک رو در جای قبل حفظ کرد و دوباره دست‌های اون رو فشرد.

با نگاهی دوباره به حالات چهره‌ی کاپیتان، لبخند محوی که روی لب‌هاش بود، رنگ گرفت و تاکه‌ئو با نگاهی امن به بامزگی جونگ‌کوک لبخند زد.

نگاه خیره‌ی جونگ کوک سمت انحنای لب‌های تاناکا کشیده شد، به وضوح می‌تونست بالا رفتن ضربان قلبش رو احساس کنه و چشم‌های گرد و لرزونش بی‌اراده توی چهره‌ی مرد می‌چرخید تا دلیل اون لبخند رو بفهمه...

هرچند، انقدر اون لبخند گرم و صمیمی بود و حس خوبی به جونگ کوک می‌داد که لب‌هاش رو روی هم فشرد و متقابلا لبخندی به روی مرد زد:

- چی شده..؟ چیزی روی صورتمه؟

تاکه‌ئو پلکی زد؛ به اون لبخند متقابل نگاهی انداخت و بی‌فکر سرش رو پیش برد.

لرز جونگ‌کوک رو احساس کرد اما متوقف نشد؛ با نشوندن بازدمش بین ابروهای نمناک کاپیتان، لب‌هاش رو با ظرافتی خاص، جایی روی پیشونی جونگ‌کوک نشوند و پلک‌هاش رو بست.

جونگ کوک با چشم‌هایی که تا اخرین حد ممکن گرد شده بود، به ترقوه‌های خیس و سیبک گلوی مرد خیره موند و لحظه‌ای بعد، پلک‌هاش از آرامشی که به وجودش تزریق شد، روی هم افتاد.

آه کوتاهی توی گلو کشید و درحالی که ناخواسته انگشت‌های مرد رو بین انگشتت‌های خودش می‌فشرد، لبخندش رو فرو خورد و تلاش کرد درک کنه چه اتفاقی داره میفته...

چرا باید تاناکا اینطور لطیف و بی‌منت به پیشونی تب‌دار جونگ کوک بوسه می‌نشوند؟

با وجود اینکه قلبش بی‌قراری می‌کرد و جای لب‌های مرد روی پیشونیش نبض می‌زد، احساس می‌کرد باید حداقل خودش رو عقب بکشه و یا واکنشی نشون بده اما انگار بدنش در اختیار لب‌های نرم و داغ تاناکا قرار دا‌شت و دروازه‌بان، اون رو مثل قلبش به بازی گرفته بود.

کاپیتان بی‌نفس پلک‌هاش رو روی هم فشرد و بی‌اختیار زیر لب مرد رو صدا کرد:

- ت.. تهیونگ...

تاکه‌ئو پلک‌هاش رو بسته نگه داشته بود؛ در جواب نجوای جونگ‌کوک کمی سردرگم اون‌هارو باز کرد و نگاهی به چهره‌ی کاپیتان انداخت.

آهسته به ژاپنی لب زد:

- باکسرت رو... در نیاوردی.

کمی مکث کرد و بعد گفت:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now