Ch 21

904 161 28
                                    

زمینی که مهره‌گردان‌ها آماده کرده بودن، انتظار مسابقه‌ای با نتیجه‌ی از پیش‌تعیین‌شده رو می‌کشید.

از امواج صوتی و هیاهوی باشگاه مشخص بود که صندلی‌ها رفته رفته پر می‌شه و بیشتر اون‌ها متعلق به چشم‌هایی بود که انتظار قدم‌های کاپیتان طلایی رو می‌کشید...

درحالی که چشم‌های کاپیتان، توی رختکن دنبال چهره‌ی هم‌اتاقی خودش بود.

جونگ کوک که بخاطر تاخیر تاناکا و عدم حضور یافتن به موقعش احساس تشویش می‌کرد، مدتی می‌شد که جلوی کمدش ایستاده بود و خیره به کمپرس آب گرم داخل اون، گوشه‌ی لبش رو می‌گزید.

نمی‌خواست حتی به این فکر کنه که اگر تاناکا برای مسابقه نیاد، چه اتفاقی ممکنه بیفته...

کلافه در کمدش رو بست اما با یادآوری اینکه هنوز تی‌شرتش رو عوض نکرده، زیر لب پوفی کشید و پیرهنش رو از تن درآورد؛ دوباره در کمد رو باز می‌کرد تا لباسش رو برداره که صدای آشنایی از پشت سر توی گوشش پیچید:

- سرحالی کپ؟

سوجون کنار جونگ‌کوک ایستاد و لبخندی بهش زد:

- قراره دوباره مدیونت بشیم!

کاپیتان تلاش کرد لبخندی به لب‌های باریکش بنشونه و درحالی که دستی به پشت گردنش می‌کشید، سمت سوجون چرخید:

- خودت می‌دونی که بدون همراهی شما‌ها تا نزدیک دروازه هم نمی‌تونم برم...

تکیه‌اش رو به در کمدش داد و همونطور که تلاش می‌کرد اضطراب توی نگاهش رو پنهان کنه، سری تکون داد:

- بازی مهمیه هیونگ، باید خیلی حواس جمع باشیم.

سوجون درحالی که کمدش رو باز می‌کرد، گفت:

- همینطوره؛ اما باهات روراست باشم... بیشتر نگران درخت‌های قطع‌‌شده‌ای‌ هستم که در دستمال‌کاغذی‌های اشکی تیم اولسان هدر می‌رن.

جونگ کوک از شوخی سوجون ناخواسته به خنده افتاد و درحالی که کمی سرش رو زیر می‌انداخت، اونچه رو که مرد می‌گفت، تصور کرد:

- مطمئنم همینطوره که می‌گی!

و زیر لب با خودش ادامه داد:

- فقط برای به حقیقت پیوستنش به دروازه‌بانمون نیاز داریم...

همون دروازه‌بان که دقیقه‌ای می‌شد به تماشای جونگ‌کوک ایستاده بود و کاپیتان متوجهش نشد.

تاکه‌ئو به محض ورودش به رختکن، حتی قبل از اونکه کلاه هودی رو از روی سر برداره، با کاپیتانی روبه رو شد که بالاتنه‌ی برهنه و جذابش رو به کمد تکیه زده بود و با حرف‌های سوجون، می‌خندید.

نگاه تاکه‌ئو از خنده‌ی کوتاه کاپیتان، تا تک تک رگ های گردنش، سینه‌ی بوسیدنی و شونه‌های پهنش رو سفر می‌کرد و در همون فاصله عطری که جونگ‌کوک به تنش زده بود رو نفس می‌کشید.

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now