Ch 49

925 145 40
                                    

جونگ کوک به سختی بزاقش رو فرو فرستاد و لحظه‌ای بعد انگار که تازه به خودش اومده بود، سمت پنجره قدم برداشت:

- چطوری اومدی داخل...؟

این کلمات رو زیر لب گفت و حین فشردن دستگیره‌ی پنجره توی مشتش، ناخواسته تک‌خنده‌ی زد:

- چی شد؟ حالا توجهت بهم جلب شده رقیب؟

به محض باز شدن پنجره، تاکه‌ئو با دقت خاصی اندام نیمه برهنه‌ی جونگ‌کوک رو زیر نظر گرفت و نیم‌نگاهی به هیکی‌های خودش روی سینه‌ی مرد انداخت:

- شاید...

با برداشتن ساکش، قدمی پیش گذاشت و در نزدیک‌ترین فاصله‌ی ممکن به کاپیتان ایستاد:

- حشریم می‌کنی، بچه‌ننه.

- حتما باید لخت می‌شدم تا نگاهم کنی؟

جونگ کوک با دلخوری واضحی این رو گفت و بعد درحالی که ساک رو از دست مرد می‌گرفت، تاناکا رو بی‌هوا سمت آغوش خودش کشید و بازوهاش رو دور کمر اون حلقه کرد:

- احساس می‌کنم... یه غلتک بزرگ روم افتاده و ده‌باری از روم رد شده...

تلاش کرد میزان خستگی و سرخوردگیش رو در جمله‌ای به تاکه‌ئو انتقال بده و آهسته صورتش رو توی گردن مرد پنهان کرد:

- گرمی، تهیونگ...

تاکه‌ئو که کمی از اون آغوش امنیت‌طلب جونگ‌کوک جاخورده بود و انگار تازه میزان خستگی و اضطراب مرد رو به یاد می‌آورد، با تردید یک دستش رو دور شونه‌‌های پهن جونگ‌کوک انداخت و صدای بمش رو به گوش حساس کاپیتان رسوند:

- محکم باش، پسر؛ درستش می‌کنم.

جونگ کوک با حرکت آروم سرش، موهای نرم و بی‌حالتش رو به گردن تاناکا کشید و وقتی احساس کرد بیشتر از اون نمی‌تونه روی پاهاش بایسته، زانوهاش کمی تا شد و تقریبا از کمر تهیونگ آویزون موند:

- یادم نبود می‌تونی انقدر... باهام بدجنس باشی!

تاحدی معترضانه و خسته این رو زمزمه کرد و بعد درحالی که پلک‌هاش رو روی هم می‌فشرد تا عطر تلخ تن تهیونگ رو به خاطر بسپاره، زیر لب آهی کشید:

- برای یه روز... زیادیم بود!

تاکه‌ئو دست دیگه‌اش رو دور کمر جونگ‌کوک قرار داد و درحالی که سعی می‌کرد روی پا نگهش داره، زیرلب به ژاپنی گفت:

- من همیشه پسر بدی‌ام، جئون.

کمی کمکش کرد تا بتونه اون رو راهی حمام کنه و بی‌هوا، باسن جونگ‌کوک رو آهسته لمس کرد:

- ولی هنوز زیادیت نشده.

جونگ کوک با چهره‌ای درهم، سرش رو پیش برد و ناگهانی گاز محکمی از گردن تاناکا گرفت:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now