جونگکوک مضطرب توی جا پرید تا ببینه اشتباهی پیامی برای تاناکا نفرستاده باشه...
اما با دیدن اسم جیمین روی صفحه، نفسش رو کلافه فوت کرد و تماس رو جواب داد:
- خدا لعنتت نکنه مرد...
- چرا؟ منتظر ددی بودی ولی داماد فراری نصیبت شد؟
جیمین بیحال زمزمه کرد و بعد از مکث کوتاهی گفت:
- در رو باز کن، زیاد وقتتو نمیگیرم.
جونگ کوک از شنیدن صدای گرفتهی جیمین، متعجب ابرویی بالا انداخت و بعد درحالی که از جا کنده میشد، به سمت سالن پذیرایی به راه افتاد:
- اینجایی؟ چه بیخبر...
مکث کوتاهی کرد و بعد درحالی که در خونه رو باز میکرد، صداش رو به گوش مرد رسوند:
- البته، یادم نبود همیشه بیخبر میای؛ زندهای!؟
- احتمالا.
جیمین درحالی که ماشینش رو توی محوطه پارک میکرد، این رو زیر لب گفت و با قطع کردن تماس، از ماشینش پیاده شد.
قدمهای بیحالش رو به جونگکوک که جلوی در ایستاده بود، رسوند و دستش رو لای موهای لخت مشکیشدهاش برد:
- از آرتهای نودت لذت میبری؟
بر خلاف شوخطبعی همیشگی و آزاردهندهای که مقابل جونگکوک داشت، بیحوصله و خسته بنظر میرسید اما رنگ و مدل جدید موهای مشکیرنگش، بیش از اندازه بهش میاومد.
جونگ کوک نگاه متعجبش رو توی چهرهی درموندهی جیمین گردوند و بیتوجه به اونچه که گفته بود، ناخواسته قدمی پیش گذاشت تا به اون کمک کنه:
- چی شده جیمین؟؟ چرا عزا گرفتی؟
و اشارهای به موهای مشکی شدهی اون کرد.
- بهم میاد؟
آهی کشید:
- چیزی نشده، چطور؟
دستهاش رو دور شونههای خیس از عرق جونگکوک حلقه کرد و آغوش مختصری از کاپیتان گرفت:
- آها... اینکه اومدم دیدنت رو میگی؟ میخواستم مطمئن شم که حالت خوبه.
جونگ کوک لبهاش رو روی هم فشرد و درحالی که در رو پشت سر جیمین میبست، نامطمئن سری تکون داد:
- به سر زدنتهای اینطوریت عادت دارم، سرحال نیستی... چیزی اذیتت میکنه؟
- چقدر میتونی گی باشی که از پس یه بغل به هیونگت برنیای!
آهی کشید و از جونگکوک فاصله گرفت:
- خوبم...
روی مبل نشست و برخلاف اونچه که گفته بود، صورتش رو با دستهاش پوشش داد:
YOU ARE READING
Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}
Fanfictionداستانی جدید به قلم نویسندگان ناول "موسیو" ، ماریشکا و سارا اِیسی در هیاهوی جام کشورهای آسیا، مرد جوان و خوشآوازهای به اسم جئون جونگکوک، کاپیتان نسل طلایی تیم فوتبال سئول (Seoul FC) بازیکن برتر ملیپوش کرهی جنوبی شد. کاپیتان جئون، الگوی سختکوش...