Ch 23

1K 156 103
                                    

انحنای کمرنگی به لب‌های پهن تاناکا نشست و همونطور که دست به سینه ایستاده بود، اون پسرک مستعد و توقف‌ناپذیر رو در دل تحسین کرد؛ برخلاف عدم تمایلش به بالا بردن پرچم اون تیم... پرچم اون کشور و رضایت مردمش، از دیدن این گل لذت برد و حالا فقط ضربه‌ی طلایی کاپیتان نبود که تاناکا تحسینش می‌کرد؛ چهره‌اش، لبخندش، برق درخشان اون چشم‌های گرد، گونه‌هاش و حتی حالت موهای تیره‌ی نمدار از عرقش...

همه‌ی اجزای خیره‌کننده‌ی جسم و روح و شخصیت‌ِ جئون، تحسین برانگیز بود و تاکه‌ئو با وجود غرور و حسادتش در اون لحظه نمی‌تونست و نمی‌خواست مقابل این حقیقت، مقاومت کنه.

نگاه چندباره‌ای به نمایشگر انداخت و لب‌های باریک جونگ‌کوک رو از نظر گذروند.

جونگ کوک که از نتیجه‌ی کار گروهیشون در دقیقه آخر سرشار از غرور و سرخوشی بود، دست‌هاش رو دور گردن دوتا از بازیکن‌های تیم که دوره‌اش کرده بودن انداخت و سرهای اون‌ها رو بهم نزدیک کرد:

- ببینید چه گلی کاشتیم!

لبخند بزرگش هر لحظه با تماشای شادی تیم و صدای تشویق‌هایی که بلند و بلندتر می‌شد، عمق می‌گرفت و همونطور که در مرکز حلقه‌ای از بازیکن‌ها جا خورده بود، نگاه کنجکاو و براقش رو سمت دروازه‌ی خودشون چرخوند تا بتونه واکنش تاناکا رو از اون فاصله ببینه... با وجود اینکه می‌دونست احتمالا دروازه‌بان طبق معمول بی‌خیال به یکی از تیرک‌ها تکیه داده و حتی به خود‌ش زحمت دنبال کردن مسابقه رو نمی‌ده، باز هم به اون سمت چرخید؛ انتظار اون نگاه تحسین‌گر رو از تاناکا می‌کشید.

وقتی مرد رو جایی جلوتر از دروازه دست به سینه دید، خوشی زیر پوستش خزید و موجب شد خنده‌اش بزرگ‌تر از قبل بشه؛ همین‌که تونسته بود تاناکا رو انقدر به وجد بیاره که کمی از دروازه فاصله بگیره و توجهش رو جلب کنه، برای کاپیتان بزرگترین برد محسوب می‌شد.

با بلند ‌شدن صدای سوت پایان مسابقه، جونگ کوک بالاخره تونست نفس راحتی بکشه و بی‌توجه به تمام دوربین‌ها و نگاه‌هایی که قفل کاپیتان طلایی بود، بعد از ادای احترام به تیم مقابل، همراه تیمش از زمین خارج شد.

دستی به مربی که به استقبالش اومد داد و به دنبالش پارک بیونگهو درحالی یواشکی انگشت وسطش رو نشون می‌داد از زمین بیرون اومد و روی کول کاپیتان پرید:

- بگو سوباسا... ما رو شام کجا می‌بری؟

سوجون از پشت بیونگ‌هو رو گرفت تا وزنش رو از روی شونه‌های جونگ‌کوک برداره و با خنده‌ی بی‌صدایی گفت:

- اینبار نوبت منه.

بیونگهو حلقه‌ی دست‌هاش رو به دور شونه‌های پهن جونگ‌کوک تنگ‌تر کرد و خواست نسبت به سوجون مقاومت نشون بده که مربی با صدای بلندی گفت:

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now