⭕ رفقا یه مسئله خیلی مهم!!⭕
تعداد ووتهای هر پارت داستان، حتی یک پنجم ریدش نیست! اگه به همین منوال قرار باشه پیش بره و کم لطفی کنین به داستانی که این همه زحمت پاش گذاشته شده و تا 80 پارت هم ازش خوندین، کار توقف میخوره و حتی ممکنه آنپالیش بشه.در اولین فرصت و اقدام، این پارت رو ووت بدین و برگردین از پارت اول تا اینجا هرچی ووت جا انداختین رو بزنین! کاملا جدیام در این باره.
سر کامنتها و حمایتهای کمتون توی واتپد حرفی نمیزنیم، این اثر بخش زیادی از حمایتش رو از چنل و گپ نظراتش دریافت میکنه؛ درنتیجه دنبال کامنت نیستیم. اگه گذاشتین که دمتون گرم ولی ووت ندادن اون هم وقتی هفتگی دارین کار رو دنبال میکنین، عین این میمونه که هر روز از پای سفره که پا میشین تشکر که نمیکنین و ظرفتون رو جمع نمیکنین که هیچ، یه تفم میندازین ته ظرف! همینقدر بی احترامیه به زحمت و لطف نویسندهها که کار رو رایگان در اختیارتون گذاشتن.
منتظر بالا رفتن آمار ووت بوک میمونیم؛ اگه طی هفته آتی اونطور که باید افزایش نداشته باشه، کار روی واتپد متوقف میشه.و خیر، اینطور هم نیست که راحت بتونین از تلگرام دنبال کنین. پارتهای بخصوص و مهمی از داستان رمز در پیویه و شما باید توی گروه تلگرام حداقل فعالیتی به صورت کامنت راجع به 80 پارت قبلی که اینجا خوندین داشته باشین تا بتونین رمزی بگیرین!
خلاصه که، کار رو برای خودتون و ما سخت نکنین.دمتونم گرم، بریم برای ادامه داستان.❤️🔥
_________
"تاناکا سرسختترینش بود..."
پس زدن دجونگ، منیجر و همراهش، در هرصورتی براش ناخوشایند بود و نمیخواست با روندن اون مرد از خودش، رابطهای که منیجر سعی در شکل دادن و حفظش داشت رو خراب کنه.
- همیشه بهم محبت داشتی و داری، منیجر گو. امیدوارم بخاطر من توی سختی زیادی نیفتاده باشی...
دجونگ بیدلیل خندید و سرش رو بلند کرد:
- اوه واقعا... واقعا بخاطرت به سختی افتادم، جونگکوک.
خندهاش ادامهدار شد و طعنهآمیز گفت:
- هیچ ایدهای نداری که چی بهم گذشت و این تلخه؛ میدونی؟
قبل از اونکه با چهرهی بهتزدهی جونگکوک رو به رو بشه، نگاهش رو سمت جمعیتی که مقابل مغازهای نه چندان بزرگ ایستاده بودن، برگردوند:
- آه تعریف اینجا رو زیاد شنیدم؛ نگاه کن... عکس تو روی تابلوهاشه!
چشمهای متعجب جونگ کوک به کندی از نیمرخ خندان دجونگ جدا شد تا بتونه رد نگاه اون رو بگیره و همزمان با قرار گرفتن ورودی مغازهی آشنایی در دیدش، آه از نهادش بلند شد.
YOU ARE READING
Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}
Fanfictionداستانی جدید به قلم نویسندگان ناول "موسیو" ، ماریشکا و سارا اِیسی در هیاهوی جام کشورهای آسیا، مرد جوان و خوشآوازهای به اسم جئون جونگکوک، کاپیتان نسل طلایی تیم فوتبال سئول (Seoul FC) بازیکن برتر ملیپوش کرهی جنوبی شد. کاپیتان جئون، الگوی سختکوش...