Ch 31

1.3K 162 51
                                    

تاکه‌ئو لب‌های باریک جونگ‌کوک رو بین لب‌هاش گرفت و با نشوندن مک‌های ریزی به اون‌ها، پاهای اون رو با یک دست، لمس و نوازش کرد.

جونگ کوک حین همراهی مرد توی بوسه، گاز ملایمی از لب پایینی اون گرفت و روی تخت خوابید. یکی از بازوهاش رو دور گردن تاناکا حلقه زد و با کشیدن تن اون روی خودش، پلک‌هاش رو بست و به بوسه‌اشون عمق داد.

خیسی اون لب‌های پهن که با صدایی شیرین و کوتاه، هر از گاهی از لب‌هاش جدا می‌شد تا نفسی رو به ریه برسونه و دوباره کاپیتان رو غرق اون حس دلپذیر و گرم کنه، موجب می‌شد تمام تمرکزش رو روی حرکات اون بگذاره و وقتی انگشت‌های تاناکا فشاری به رون پاش آورد، ناخواسته و کمی جاخورده، توی گلو ناله‌ای زد:

- آه... تهیونگ...

زیر لب اسم مرد رو زمزمه کرد و حین چنگ انداختن به موهای پشت سر تاناکا، سر اون رو پایین‌تر کشید.

تاکه‌ئو برای لحظه‌ای با شنیدن نجوای آهنگین کاپیتان، متوقف شد و بعد با ولع بیشتری لب‌های مرد رو بین لب‌هاش گرفت:

- ناله‌هات... طوری که صدام می‌کنی... لعنت.

بین حرکت لب‌هاش روی اون لب‌های باریک، زمزمه کرد و یک زانوش رو به آرومی لای پاهای جونگ‌کوک فشرد؛ همونطور که لب هاش رو می‌بوسید، پاهای کاپیتان رو از هم فاصله داد. دستش رو از زیر رون جونگ‌کوک، نوازشگرایانه تا باسنش پیش برد.

انگشت‌های انحراف دار و کشیده‌اش پارچه‌ی نازک شلوارک جونگ‌کوک رو آهسته به پایین سوق می‌دادن تا پوست زبر دستش، نرمی و صافی پوست شیری رنگ جونگ‌کوک رو نوازش بده.

جونگ کوک با رها کردن یک‌باره‌ی ناله‌هایی که به سختی تلاش داشت مهارشون کنه، زیر لمس‌های تاناکا تکونی خورد و برای حس بیشتر اون نوازش‌ها، بی‌اراده پاهاش رو بیشتر از هم فاصله داد.

یکی از دست‌هاش دور کمر تهیونگ حلقه شد و حین چنگ انداختن به پشت حوله‌ی اون، نگاه خمار و خیره‌اش رو به لب‌های نم‌دار تاناکا دوخت:

- لمسم کن... با اون انگشت‌های بلند لعنتیت، لمسم کن تهیونگ.

مماس با لب‌های مرد، این رو زمزمه کرد و ناخوداگاه تابی به پایین تنه‌اش داد تا شلوار راحت‌تر روی تنش سمت پایین سر بخوره:

- بلدی صدای ناله‌هام رو بلند کنی، رقیب؟

تاکه‌ئو یک گوشش رو به لب‌های جونگ‌کوک رسوند تا ناله‌های دیوونه‌ کننده‌اش رو نزدیک‌تر احساس کنه و با لمس داغی سوزان پوست جونگ‌کوک، هیسی کشید:

- اگر همینقدر مظلوم ناله کنی، آره...

شلوار جونگ‌کوک رو در حرکت آرومی از رون‌های عضلانی و سفتش پایین کشید و درنهایت مجابش کرد تا اون رو دربیاره.

Eight ∥ هشت {VKook, YoonMin}Where stories live. Discover now