اروم انگشتای کوچیک دستشو روی کمر پسر بزرگتر به حرکت در اورد و آه کشید
میدونست اینکه هری بغلشو ازش محروم کرده چه معنایی داره
یعنی اون هم ترسیده بود؟؟
خب ، لویی درکش میکرد
هیچکس اون لحظه مثل لویی اونقدر به گریه نزدیک نبود
اما لویی باید قوی میموند و از هریش مراقبت میکرد تا اون خوب بشه ، مگه نه؟
کاری که مامانش میکرد زمانی که همه چیز درحال فروپاشی بود
زخم ها و ترس های خودشو قایم میکرد و با تمام جونِ باقی موندش به لویی لبخند میزد و میگفت که همه چیز درست میشه
با اینکه اون موقع همه چیز خیلی تا درست شدن فاصله داشتاما...درست شد! مگه نه؟
حتی اگه قرار بود تا حداکثر یه ماه دیگه بیشتر زنده نمونن ، لویی هیچوقت کسایی که با تمام ترس ها و کمبود هایی که خودشون احساس میکردن بهش عشق ورزیدن رو فراموش نمیکنه
فراموش نمیکنه چطور وقتی تقریبا از زندگیه لعنتیش خسته شده بود و با خودش فکر میکرد که چرا همراه با مادرش نمرده اونا مثل یه خانواده آعوششونو براش باز کردن و بهش یاد دادن که چجوری از خودش دفاع کنه
و هری...کسی که لویی میدونه تا اخرین لحظه ای که نفس میکشه قراره عاشقش باشه و اسمشو با علاقه زمزمه کنه
با عوض شدن ریتم نفس های هری ، لویی متوجه بیدار شدنش شد
پس سرشو جلو کشید و لباشو به کمر لخت هری چسبوند:میدونم بیداری هز...میرم برات قهوه بیارم...
از روی تخت بلند شد و به سمت در اتاق رفت
و قبل از بیرون رفتن ، بار دیگه به مردش نگاه کرد و لبخند زد
.
دستاشو دور کاپ قهوه پیچید و آه ارومی کشید
اونقدر نگرانی های زیادی داشت که حتی نمیدونست به کدوم فکر کنه
اما الان تنها چیزی که اولویت داشت هری بود
لویی نمیخواست و نمیتونست هریو اونطور بی دفاع و ترسیده ببینه
حتی با اینکه اون همیشه سعی میکرد زخم هاشو بپوشونه و اونا رو از لویی مخفی کنه
بازم گاهی اونا بدون اینکه بتونه کنترلشون کنه سر باز میکردن و ارامشو از روح مهربونش میگرفتنو این باعث میشد لویی بخواد حتی جونشم در ازای خوشحالی اون مرد بده
نفسشو اروم بیرون فرستاد و برگشت تا از اشپزخونه بیرون بره
اما برگشتنش مساوی شد با مواجه شدنش با مردی که از روزی که هری و لویی دقیقا جلوی اون همو بوسیدن لویی سعی کرده بود ازش فرار کنه
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇