𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 7

1K 249 477
                                    

_اوه راستی ، باهام بیا....

نایل گفت با ذوق از اتاق بیرون دوید

لویی خندید‌‌ و مثل نیم ساعت قبل دنبالش راه افتاد

از اون پسر خوشش میومد ، اون خوش خنده بود و سریع ذوق زده میشد

البته ، لویی هنوز اون روی جدی و عصبانی نایلو ندیده بود

نایل لویی رو به یه جایی که لویی فکر میکرد انباریه برد

اون یه اتاق توی زیرزمین بود

اما نظرش عوض شد هنگامی که نایل درشو باز کرد

×چه گوهی داری میخوری؟چرا اسلحه رو مثل کلنگ گرفتی؟

به محض باز شدن در تونست صدای یه پسر رو بشنوه که سر یه تازه کار فریاد میکشید

نایل خندید:اون همیشه اینطوریه ، ناراحت نشو ، تنها کسی که میتونه تحملش کنه مدیسنه

لویی چشماشو ریز کرد:مدیسن؟اون کیه؟

_شب همه توی سالن جمع میشن ، همه رو بهت معرفی میکنم

لویی سرشو تکون داد و همراه با نایل جلو رفت

اونجا یه ورزشگاه خیلی بزرگ بود که تهش میدون تیر داشت

کلی کیسه ی بوکس و وزنه اونجا بود

لویی هیچ وقت با این چیزا کنار نیومد ، هیچ وقت دوست نداشت که سیکس پک داشته باشه

اما لویی مردایی که سیکس پک داشتنو تحسین میکرد

با اینکه هیچ وقت نتونست بفهمه که گرایشش چیه از اونجایی که از جایی که یادشه تنها بوده

اما یادشه که خواهر بزرگترش دوست دختر داشت

اما لویی حس میکرد دخترا خیلی لوس و بی جنبن

نمیدونست که خواهرش چطوری اون دخترو تحمل میکنه

نایل پسر رو صدا زد:E12؟

پسر سمت اونا برگشت

محافظ روی صورتشو برداشت و با اخم به لویی نگاه کرد:این دیگه کدوم خریه؟

لویی اخم کرد:ببخشید؟اقای بی ادب ، شما همیشه کسایی که اسمشونو نمیدونید با لقبای بد صدا میزنید؟اسم من لوییه!

پسر نیشخند زد و صورتشو جلو اورد:اوه...بذار یه رازی رو بهت بگم کوچولو ، من به کیرمم نیست که اسمت چیه ، حالا فهمیدی؟

لویی اخمشو غلیظ تر کرد و عقب رفت:بی ادب

پسر چشماشو چرخوند و سمت نایل برگشت:چیه هوران؟باز چی میخوای

نایل لبخند دندون نما زد و لویی رو به جلو هل داد:میخوام باهاش کار کنی

پسر قهقهه زد:با این؟اینکه از یه دخترم ضعیف تره!

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora