نایل داد کشید:فاک!زود باش زین
زین سریع پای لیامو باند پیچی کرد و بهش چشم غره رفت:دست پا چلفتی
نایل سریع به سمتشون رفت و دست لیامو گرفت تا بلند شه:لویی بهم سیگنال فرستاده ، یه اتفاقی افتاده باید سریع باشیم
زین با وحشت از جاش بلند شد:ی..ینی چی؟؟
نایل بدون اینکه جوابی به زین بده به سمت خروجی اون جایی که اومده بودن دوید
احتمالا تا چند دیقه دیگه همه دوباره برمیگردن دم سه راهی ای که از هم جدا شدن
به طور حتم دو تا راه دیگه راهای درست بوده ، از اونجایی که راهی که زین و نایل و لیام اومده بودن یه بن بست لعنتیه پر چاله چوله بود
زین با تمام توانش دنبال نایل دوید و لیام با استرس پای زخمیشو روی زمین میکشید و با تمام جونی که براش مونده بود دنبالشون می رفت
و همشون امیدوار بودن که برای هیچکدوم از اون سه نفر اتفاق جدی ای نیوفتاده باشه
.
_هری ، هری ، پاشو باید فرار کنیم ، هری...
صدای کوبیده شدن پاهای رباط پشت سرشون اومد
و بهشون فهموند که دیگه وقتی برای تلف کردن ندارن
لویی محکم بازوی خونیشو گرفته بود و سعی میکرد به گلوله ای که هر لحظه بدنشو بی جون تر میکرد فکر نکنه
اما درد طاقت فرسایی که توی بدنش پیچیده بود باعث میشد اشکاش هرلحظه تند تر از قبل روی گونه هاش بریزن و دستشو محکم تر به زخمش فشار بده
و رباط یکی از وسایل رو سمت شیشه ها پرت کرد و باعث شد خورده شیشه های روی زمین دو برابر بشه
و لویی با وحشت به بازو ی هری چنگ بزنه:هری خواهش میکنم من میترسم!
هری چشمای خنثی شو از پایین ساختمون گرفت و به لویی داد
با دیدن بازوی زخمی لویی و خونی که از بین انگشتاش پایین میریخت دستاشو مشت کرد
اون مدیسنو از دست داد
با اینکه قول داده بود تا اخر عمرش ازش مراقبت کنه
اون زیر قولش زده بود
ولی اون نمیذاشت به همین سادگی این قصه تموم بشه
اون نمیزاشت حتی یه خراش دیگه روی بدن یکی دیگه از هم گروهیاش بیوفته
نمیزاشت لویی بیشتر از این آسیب ببینه
دستاشو زیر کمر لویی انداخت و بلندش کرد
که باعث شد لویی از شوک جیع کوتاهی بکشه و پیرهن هری رو چنگ بزنه
اسلحه ی لویی رو برداشت و روی زمین کوبیدش تا خورد بشه
و بعد از بین قطعاتش چیزی رو برداشت
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇
