𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 23

898 213 237
                                    

با تردید به چشمای منتظر ليام نگاه كرد
هنوزم از تعریف اتفاقی که افتاده بود مطمئن نبود

نمیخواست یه دراماکویین لعنتی باشه اما توی اون لحظه واقعا نیاز داشت که با یه نفر حرف بزنه

ليام متوجه ترديد لويی شد پس بهش لبخند اطمينان بخشی زد و دستشو روی شونش گذاشت:هی...ميدونی كه ميتونی هر اتفاقی که افتاده رو بدون نگرانی با من درميون بزاری دیگه ؟

لويي سرشو تكون داد و بی مقدمه گفت:ادوارد منو بوسيد

ليام به لويی خيره موند و بعد از چندثانيه پرسيد : چی؟!

اون پسر تقريبا مطمئن بود گوشاش اشتباه شنيده

لويی كف دستشو روي صورتش كشيد و تكرار كرد:هری منو بوسيد

ليام خندید و به صندلیش تکیه زد:هری! تورو!

اما وقتی صورت جدی لویی رو دید به حلو خم شد:تو که شوخی نمیکنی....خدای من!

لويي با ناراحتی سرشو تكون داد و غر زد:ارههه ليام همون دراز بد اخلاق اولين بوسه ی منو دزديد
من ميخواستم اولين بوسم عاشقانه باشه نه اينكه يه احمق بی مغز از روی عصبانيت منو ببوسه و بعدش جوری رفتار كنه انگار من بودم كه خودمو به لباش چسبوندم

ليام اه کشید:خیله خب پسر...اروم

لويی باحرص چشماشو چرخوند:چطور اروم باشم وقتی كه منو هرزه خطاب کرد و حتی بخاطرش عذرخواهی هم نکرد!

ليام درحالی که برای اروم كردن لويی دستشو روی كمرش ميكشيد گفت:بیخیال لو!اون زیادی برای فهمیدن اینکه بوسیدن تو لیاقت میخواد مغرور و احمقه!

لويي به لحن بامزه ی ليام خنديد و ليام خوشحال بود كه ميتونه ارومش بكنه

ليام : تو چيكار كردی؟ بهم نگو كه با مشت نزديش

لويی چشماشو چرخوند و نیشخند زد:بزنمش؟؟شوخی میکنی؟خودتم ميدونی نهايت تلاش من اين بوده كه همونجا بايستم احمقانه بهش خيره بمونم

ليام با شيطنت خنديد:خب پس تو كه نزديش حداقل همراهيش ميكردی كه اولين بوست تباه نشه

_لیام!!!!!

+باشه باشه شوخی کردم!

لویی سرشو توی دستاش گرفت:من الان باید چیکار کنم؟

لیام شونه هاشو بالا انداخت:فراموشش کن!هری قرار نیست به خاطر کاری که کرده عذرخواهی کنه لویی ، پس سعی کن فکر کنی همچین اتفاقی نیوفتاده!

لویی هوفی کشید:میدونم باید اینکارو کنم ، اما خیلی ازش عصبانیم!و همینطور ناراحت

لیام آه کشید:میدونم این چه حسی داره لو ، کارش اشتباه ترین چیزی بوده که میتونسته انجام بده اما..اما اون هریه ، میشناسیش که!

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Où les histoires vivent. Découvrez maintenant