𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 74

854 201 183
                                        

+لو؟من خونه ام
هری داخل شد و با پاش درو بست

و دید که صدای قدم های تندی میاد

و بعد لویی رو دید که وینی رو بغل کرده و به سمتش میدوه

_هزا! وینی رو ببین چه خوشگل شدهه
لویی با ذوق جیغ کشید و وینی رو بالاتر گرفت تا هری خوب ببینتش

لویی یه تیکه از موهای پاپی رو با کش بسته بود و یکی از لباساش با رنگ کش رو تنش کرده بود

هری اروم خندید و وینی رو از دست لویی گرفت

+بیبی منو نگاه کن..لویی خوشگلت کرده وینی وینیِ من؟

وینی همونطور که دمشو تکون میداد صورت هری رو لیس زد و باعث شد هری دوباره بخنده

وینی رو پایین گذاشت و به سمت کانتر رفت و کاغذای توی دستشو همراه با یه پاکت روی میز گذاشت

همینطور که کتشو در میاورد و روی مبل مینداخت صورتشو سمت لویی برگردوند:هنوز صبحانه نخوردی؟

و لویی با لبخند کوچیکی سرشو به دو طرف تکون داد

+خوبه!چون یه چیزی برات خریدم که عاشقش میشی

لویی ذوق زده کنار هری ایستاد و منتظر شد که هری پاکت که روش یه لگوی باحال داره و روش کلمه ی M نوشته شده رو باز کنه.

با دیدن چیز هایی که هری روی میز گذاشت چشماش درخشید و بی اختیار لباشو لیس زد

با دیدن چیز هایی که هری روی میز گذاشت چشماش درخشید و بی اختیار لباشو لیس زد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


و باعث شد هری اروم بخنده و صندلی رو بکشه طرف لویی تا پسر بتونه بشینه

صبحونه های مک دونالد همیشه کارساز بودن!

+گشنه بودی لو مگه نه؟

لویی همونطور که چیزای خوشمزه ای که اسم بعضیاشو هم نمیدونست توی دهنش جا میداد شونه هاشو بالا انداخت و هری خندید

ظرف وینی رو پر کرد و کنار صندلی خودش گذاشت

میدونست که وقتایی که کنارش نباشه غذا نمیخوره

و تازگی هم به گابریل عادت کرده بود از اونجایی که هری زیاد خونه نبود.

هری با یاداوری روز هایی که اندرو به خاطر مهمونی های وقت و بی وقت احمقانه ش به وینی گشنگی میداد دندون هاشو روی هم فشار داد و بعد نفسشو اروم بیرون داد

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora