𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 87

1K 184 331
                                    

_لویی!!نمیدونی چقدر خوشحالم که دوباره میبینمت پسر ، حالت چطوره؟؟

نایل مثل همیشه با انرژی گفت و از روی صندلیش بلند شد

هری و لویی به مرد لبخند زدن و لویی بعد از بغل کردن نایل جواب داد:منم همینطور نایل . درواقع از همیشه عالی ترم!

لویی جمله ی اخرشو با لبخند روبه هری گفت و هری بهش لبخند بزرگی تحویل داد

و نایل با ابروهای بالا رفته و لبخند به اون دو نفر که دستاشون داخل دستای هم گره خورده بود نگاه کرد

_اوه پسر! فکر میکنم شما غیر از خوب بودن حال لویی خبرای خوب دیگه ایم برام داشته باشین!!

هری با شیفتگی به لویی نگاه کرد و لویی با شیطنت لبخند بزرگی زد

+اره درواقع ، من قلب بهترین مسئول ازمایشگاهتو دزدیدم هوران!

لویی با افتخار گفت و نایل با ذوق خندید و دستاشو بهم کوبید:این بهترین خبریه که امروز گرفتم!!مبارک باشه پسرا

هری و لویی بهش لبخند عمیقی تحویل دادن و نایل با شوق لبخند زد

_خب ، باید بگم که منم یه خبر خوب براتون دارم

دو پسر با کنجکاوی بهش خیره شدن و بعد برگه ای که نایل جلوی هری گرفته بود رو ازش گرفتن

_طبق تصمیماتی که این چند وقت گرفتم ، پروفسور هری استایلز ، باعث افتخارمه که بهت بگم از الان میخوام کنار من نظارت کل بخش های این ازمایشگو بر عهده بگیری

نایل با ذوق گفت و چشمای لویی گرد شد

و هری برای چند ثانیه گیج به برگه نگاه کرد

و بعد نگاهشو به نایل داد

×شما..شما واقعا؟؟؟خدای من!!!این باعث افتخارمه!!!ممنونم پروفسور!
هری محکم نایلو بغل کرد و لویی با ذوق خندید

+خدای من هری!تو الان پروفسور بزرگترین ازمایشگاه انگلستانیی!!خدای من نمیدونی چقدر بهت افتخار میکنم
لویی با چشمای پر اشک گفت و دوست پسرشو محکم بغل کرد

و نایل به اون‌ صحنه لبخند زد

قطعا بهترین خبری که امروز شنیده بود با هم بودن اون دو پسر بود

.

لویی با خوشحالی برعکس راه میرفت و تند تند حرف میزد و گاهی بلند به حرفای خودش میخندید

و هری با شیفتگی بهش نگاه میکرد

این به معنی این بود که اون پسر زیادی هیجان زده ست و این بیشتر از هرچیزی هری رو خوشحال میکرد.

و پسر بزرگتر نمیدونست این عادیه که هر لحظه بیشتر و بیشتر عاشقش میشه و حس میکنه که قلبش در حال منفجر شدنه یا نه

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Onde histórias criam vida. Descubra agora