_آقا شما حالتون خوبه؟
گابریل پیش هری که الا همونطور که میخندید از گردنش اویزون شده بود دوید و هری سعی کرد دخترو محکم تر بگیره تا نیوفته
+عاااووو گابرییی!
الا جیغ کشید و سعی کرد از هری فاصله بگیره تا گابریلو بغل کنهاما سرش گیج رفت و دوباره سرشو به سینه هری چسبوند
_سلام خانم ، بذارید کمکتون کنم
گابریل با کمک هری الا رو داخل ماشین بردو زمانی که هری هم کنار الا نشست ، گابریل به سمت صندلی راننده رفت و سوار شد
و بعد ماشینو روشن کردالا سرشو به شونه ی هری تکیه داد و هری چشماشو بسته بود اونو به پشتی صندلی تکیه داده بود
×اول میریم تا الا رو برسونیم خونه و بعد میریم خونه خودم
هری با صدای بم شده ش گابریلو مخاطب قرار داد و گابریل بله اقا رو زیر لب زمزمه کرد
ولی الا با اخم سرشو بلند کرد و همونطور که لباشو اویزون میکرد اعتراض کرد:هرییی مگه قرار نیست بریم خونه ی توو؟
هری اخماشو توی هم کشید
امکان نداشت با بردن الا به خونه بیبیشو بیشتر از این دلخور کنهمخصوصا که قرار بود زود به خونه برگرده و حالا ساعت از نیمه شب هم گذشته بود
×نه الا . دیروقته خاله نگران میشه .
+من.خونه.نمیرم.
الا جیغ کشید و دست به سینه شدو هری چشماشو روی هم فشار داد.
اون دختر واقعا داشت صبرشو امتحان میکرد
.
×هی هی اروم
هری کمر الا رو که موقع پیاده شدن از ماشین نزدیک به افتادن بود گرفت
+نمیخواام خودم میرم
الا با قهر گفت و هری دستشو روی صورتش کشیدو دفعه ی بعدی که الا نزدیک به زمین خوردن بود کمرشو با کلافگی گرفت و بلندش کرد
دستشو از زیر زانوهاش رد کرد و با دست دیگه کمرشو گرفت
و سعی کرد درو با دستش که زیر زانوی دختر بود باز کنه
اما قبل از اینکه موفق بشه کلید رو توی قفل بچرخونه در سریع باز شد
و پسر زیباش توی چهارچوب در نمایان شد
_هری!!! اوه..
لویی با ذوق اسم هری رو جیغ کشید ولی زمانی که نگاهش به دختری که توی بغل هری بود افتاد که اونم با کنجکاوی نگاهش میکرد ، ذوق توی نگاهش تو صدم ثانیه از بین رفت و لباش از بغض لرزیدهری اون دخترو اورده بود خونه؟؟اونم اینطوری؟توی بغلش؟
لویی حس میکرد قلبش سنگین شده
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇