ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}

𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 25

_لویی ، بیا اینجا

لویی به سمت صدا برگشت و با دیدن هری چشماشو چرخوند

از دستگاه فاصله گرفت و سمتش رفت

جلوش ایستاد و با اخم‌ و دلخوری سرشو پایین انداخت

هری چشماشو چرخوند و گفت:درسته هیچ کدوممون چشم دیدنه همدیگه رو نداریم ولی دلیل نمیشه درست کار نکنی ، من باید رو کارات نظارت کنم ، فهمیدی؟؟

لویی سرشو تکون داد و بعد راهی که اومده بود رو درحال فحش و بد و بیراه گفتن به هری برگشت

.

هری کنار لوکاس ایستاد و وزنه ی بزرگتری بهش داد:با این‌ کار کن ، اونا به درد نمیخورن

لوکاس سرشو تکون داد و وزنه رو از دست هری گرفت

نفر بعدی ایوان و نایل بودن

ایوان با دستگاه کار میکرد و نایل با بندایی که به دستش بسته بود به کیسه بوکسی که جلوش بود ضربه میزد

اون بیشتر وقتا وقتی کسی توی ورزشگاه نبود به اونجا میومد چون بیشتر وقتش توی آزمایشگاه میگذشت و نمیتونست همزمان با بقیه به سالن تمرین بیاد

هری دستشو روی شونه ی نایل زد:برای تراشه زیاد تلاش کردی مرد ، خسته نباشی

اره ، هری کسی بود که از سال اول با نایل شروع به ساختن پناهگاهشون کرده بود و اون همیشه میدید که نایل چقدر سخت تلاش میکنه که اونا رو نجات بده و همیشه ازش ممنون بود

نایل لبخند کوچیکی زد و سرشو تکون داد
و بعد برگشت سر کارش

هری نگاهشو از نایل گرفت و به لویی نگاه کرد که لیام در حال اموزش بهش بود که چطوری به بوکس ضربه بزنه

و زین با فاصله ازشون با اخم ایستاده

به سمتشو رفت و دستشو روی شونه ی لیام گذاشت:لیام‌ پسر تو میتونی با زین و لویی کار کنی تا من بتونم...

لیام با جدیت توی حرفش پرید:من با لویی کار میکنم ، زین خودش بلده چیکار کنه

زین چشماشو چرخوند و ازشون فاصله گرفت

هری هوفی کشید و دست لیامو گرفت و اونو به یه گوشه از سالن برد:خب؟؟

لیام ابروشو بالا برد:خب؟؟؟

هری چشماشو چرخوند:چی شده باز

لیام بدون هیچ تغییری توی صورت جدیش به هری نگاه کرد:چیزی باید شده باشه ادوارد؟؟؟

هری اخم کوچیکی کرد.
تاحالا لیامو این شکلی ندیده بود

_بین تو زین چه اتفاقی افتاده لیام؟

لیام شونه هاشو بالا انداخت:حق با تو بود هری ، من چشمامو روی همه چیز بسته بودم ، اما الان میدونم دارم چیکار میکنم ، موفق باشی پسر