نایل آه کشید و برگه های زیر دستشو جابه جا کرد
نباید دیگه اشتباهای گذشته رو تکرار میکرد
این چیزی بود که زندگی همشون بهش بستگی داشت
این اخرین شانس بود.
.
پاهاشو بیشتر توی بغلش جمع کرد و چونشو روی زانوش هاش گذاشت
خیلی وقت بود که بی دلیل به دیوار رو به روش خیره شده بود
تمام شب رو توی تراس نشسته بود و مثل شبای قبل با خواهرش یا مدیسن حرف زده بود
دیر اینو فهمیده بود ولی این کار خیلی بهش ارامش میداد
جوری که حس میکرد اونا رو دوباره کنار خودش داره
میتونست صدای بقیه رو بشنوه که کم کم از خواب بیدار میشن و برای صبحانه به اشپزخونه میرن
و امیدوار بود که فعلا کسی قصد اومدن به سالن اصلی رو نداشته باشه
چون اون واقعا نمیخواست بقیه اونو اونقدر غمگین و بیچاره ببینن
اما انگار زیاد شانس باهاش یار نبود
چون دقیقا چند دقیقه بعد صدای قدمای شخصی رو شنید که داره نزدیکش میشه
پس کلاه هودیشو روی موهاش کشید ، صورتشو روی زانو هاش گذاشت و بیشتر توی خودش جمع شد
و وقتی که تونست پایین رفتن مبل رو احساس کنه چشماشو بست
نمیتونست تشخیص بده اون کیه اما واقعا امیدوار بود اون پسر زودتر بلند شه و هریو تنها بذاره
اما مثل اینکه اون پسر همچین تصمیمی نداشت
سرشو کج کرد و به پسر نگاه کرد
و با دیدن لیام آه کشید
احتمالا قرار بود از طرفش حسابی سرزنش و دعوا بشه
اما هری واقعا توانشو نداشت
توی ذهنش به لیام التماس کرد که اذیتش نکنه
اون خیلی ضعیف و ناراحت بود
نیاز به یه دعوا برای شکستن بیشتر نداشت
لیام با شنیدن صدای آه پسر کنارش سرشو چرخوند و با دیدن سبزهای اشنایی چشماش گرد شد
_ادوارد؟
هری اه کشید و سرشو بیشتر به زانوش فشار داد
و منتظر شد که سیل سرزنشها و عصبانیت لیام به سمتش جاری بشه
+هری..
هری اروم زمزمه کرد و لیام بیشتر چشماش گرد شد
موهای هری کجا رفته بود؟
دستشو جلو برد و کلاه هری رو برداشت
و با دیدن موهای کوتاه هری لب هاش از هم فاصله گرفت و چشماش گرد شد
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇
