𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 2

1.6K 308 273
                                        

5 jun , 2008

_اه!!!!!
پروفسور با عصبانیت داد کشید

نایل دست از کاری که در حال انجامش بود کشید و سرشو بلند کرد تا ببینه چه اتفاقی افتاده

+چی شده پروفسور؟

پروفسور به موهاش چنگ زد و آه کشید:من فکر میکردم که کاملا درستش کردم!اما اون هنوز یه چیزی کم داره ، نمیدونم چی

نایل نسخه ی کوچیک شده ی ماشینی که چندین ماه بود طبق برسی قرارش داده بود رو بار دیگه از زیر نظر گذروند

جلوتر رفت و نگاهی به چیزی که پروفسور اونقدر عصبانی کرده بود انداخت
و ماشینشو روی میز رها کرد

خب ، اون درواقع یه ماشین معمولی نبود!

اون یه نسخه ی تقریبا پیشرفت یافته از خودرو با سوخت آب بود که در سال ۱۹۳۵ توسط چارلز اچ گرت اختراع شد

چارلز تونسته بود برای چند دیقه باعث بشه که ماشین با سوخت آب حرکت کنه و اون موقع همه از این اختراع شگفت زده شدن

و بعدها فردی ادعا کرد که تونسته از آب انرژی استخراج کنه اما خب ، رسما دروغ محض بود!

ینی خب ، چارلز با تجزیه کردن آب به اکسیژن و هیدروژن یا همون الکترولیز کردن آب موفق به این کار شده بود

اما خب استخراح انرژی از آب؟بیخیال!

در هر حال ، اون نتونست که اینو ثابت کنه و توی دادگاه محکوم شد

و خب نایل از که این داستان به وجد اومده بود تحقیق کوچیکی روش انجام داد و دید که اگه بتونه یه بار دیگه الکترولیز آب رو انجام بده و برای دقایق طولانی تری باعث بشه که ماشین با سوخت آب حرکت کنه ، میتونست باعث یه پیشرفت بزرگ باشه

و اون داشت تمام تلاششو میکرد

البته نباید کمک های تمام وقت پروفسور رو هم نادیده بگیریم

نایل روی زمین نشست و درِ کوچیک مشکی رنگ رو باز کرد تا سیم های اون وسیله رو ببینه

سیم قرمز که بلند تر از بقیه بود رو یکم جلوتر کشید تا پشتشو ببینه

به برد الکترونیکی کوچیکِ چسبیده به ته اون محفظه نگاهی انداخت

مشکل میتونه از اون باشه

شاید بعضی از سیم ها و قطعاتش درست متصل نشدن و اتصالی داره

سعی کرد اونو دربیاره

_پروفسور شما برد شو چک کردید؟

پروفسور آهی کشید:این چند وقته انقدر افکارم توی سرم میچرخن که حتی به فکرم نمیرسه مشکلش میتونه از کجا باشه ، خیلی خوشحالم که تو رو اینجا دارم پسرم

درست بود ، پروفسور نایل رو به هرچی دستیار مضخرف بود ترجیح میداد

اون حتی درخواست خبره ترینشونو رد بود

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Où les histoires vivent. Découvrez maintenant