خمیازه ای کشید و از جاش بلند شد
خواست به سمت دستشویی بره که صدای محکم و پر غرورِ ادوارد از توی بی سیمش به گوشش رسید
_همه تا ۱۵ دقیقه ی دیگه توی ورزشگاه باشن ، روز تمرینه
لویی آه کشید و چشماشو چرخوند
+آخه من نخوام ببینمت باید کی رو ببینم؟؟؟؟
.
در ورزشگاه رو باز کرد و داخل شد
با دیدن سالن خالی چشماشو چرخوند
اولین نفری بود که رسیده بود
اما با شنیدن صدای چیزی فهمید که تنها نفر حاظر توی ورزشگاه نیست
جلوتر رفت و بلاخره ادوارد رو دید که کفشش رو روی صندلی گذاشته و بند هاشو میبنده
_میخوای همونجا بیکار وایسی یا کارتو شروع میکنی بچه؟
با صدای ادوارد به خودش اومد و دندوناشو بهم فشار داد
+باید چیکار کنم!
ادوارد بلند شد و به سمتش اومد ولی با دیدن لباسش اخم کرد:این چه وضع لباسه؟
شونه ی تیشرت گشادشو کشید و بعد چشماشو چرخوند:از نایل لباس بگیر ، با این لباسا اینجا نچرخ
لویی چشماشو چرخوند
حوصله ی دعوا نداشت پس راهی که اومده بود رو برگشت و به سمت در رفت
خواست دستگیره رو بگیره که در باز شد و ایوان داخل شد
×هی لو ، چرا داری برمیگردی؟
لویی چشماشو چرخوند و خندید:ادوارد نذاشت با این لباسا ورزش کنم!دارم میرم از نایل لباس بگیرم
ایوان نگاهی به لباسا توی تن لو کرد:فکر کنم لباس سایز تو داشته باشم ، باهام بیا
.
_ایوان وقتی گفتی فک کنم سایز تو داشته باشم منو یه غول تصور کردی؟
ایوان خندید و به سوییشرت خودش که توی تن لویی زار میزد نگاه کرد
البته ، اون فکر میکرد لویی توی اون لباس واقعا خوردنی شده
آستینای سوییشرتو تا زده بود و یقه شو تند تند درستش میکرد تا از روی شونه ش نیوفته
شلوارک ورزشیشم توی پاهاش پرفکت به نظر میرسید و روناش به خوبی توشون جا گرفته بودن
ایوان نیشخند زد:فک کنم ایندفعه ادوارد از شق درد گریه ش بگیره
لویی که تمام حواسش به سوییشرتش بود سرشو اورد بالا:چی؟
ایوان نیشخندشو جمع کرد:هیچی ، میگم بهت میاد
لویی آه کشید:شبیه یه خرگوش شدم که توی یه تیکه پارچه گیر افتاده ، مگه نه؟
ایوان خندید و لویی رو فشار داد:من میگم بیشتر به کیتنا میخوری ، اما نظر خودتم قابل احترامه!
CITEȘTI
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇