خب ، هری قطعا نفس نمیکشه
نه وقتی که لویی خوردنی تر و گاز گرفتنی تر از همیشه توی هودیی که چند سایز ازش بزرگتره داره جلوی چشماش میچرخه و دلبری میکنه
نه وقتی موهای نرمش به طور خیلی زیبایی بهم ریختن و کلاه هودیش به زیبا ترین شکل روی اونا قرار گرفته
هری میتونست قسم بخوره اون هودی هیچوقت انقدر براش جذابیت نداشته
لبخند بزرگی روی لباش نقش بست
و به این فکر کرد که چقدر دلش میخواد که پهلوی های نرم پسرشو که توی اون هودی که چندین سایز ازش بزرگتر بود گم شده بودن رو بگیره و اونو نزدیک خودش بکشه و محکم لباشو ببوسهلبایی که هری حاضر بود تمام زندگیش رو بده تا دوباره طعمشون رو بچشه
میدونست که گند زده
اول لویی رو به خودش وابسته کرد و بهش ثابت کرد که قرار نیست از کنارش جم بخوره
اما بعد با بی رحمی ولش کرد و حتی به گریه هاش هم توجهی نکرد
و حتی فکر میکرد داره با اینکار بهش کمک میکنهاوایل برای تصمیمش مصمم بود اما نمیدونست دلتنگی کشندش قراره از پا درش بیاره
و حالا هری باید چیکار میکرد؟
خودخواهانه رفتار میکرد و لویی رو تا اخر عمرش کنار خودش نگه میداشت
یا اینکه از لویی در برابر خوده لعنتیش مراقبت میکرد و نمیزاشت اسیبی بهش برسه؟_لو!
با شنیدن صدای بلند آرون ، که نیشخندش کاملا از روی صداش مشخص بود
سرشو سریع سمت اون برگردوند و دستاش ناخداگاه مشت شدناون عوضی به چه حقی لو ی هری رو 'لو' صدا میزنه؟
اونم درست وقتی که دو روز پیش هری دقیق براش توضیح داده بود که فقط کافیه که یه بار دیگه به لویی نزدیک بشه تا دندوناش توی دهنش خورد شن
و حالا اون مرد عوضی تمام تهدیداشو به تخمش گرفته بود و دور و اطراف لویی میچرخید
دندوناشو محکم روی هم فشار داد و اخمش بزرگتر شد هنگامی که لویی توی بغل اون عوضی فرو رفت و اروم خندید
+هی آرون!
لویی با لبخند گفت و هری حس میکرد میتونه همین الان دوتای اونا رو باهم بکشهنفس عمیقی کشید و چشماشو بست
"نه ، قرار نیست بذاری عصبانیت کنترلتو بگیره...قرار نیست.."چشماشو اروم باز کرد اما با دیدن لبای ارون که نزدیک به گونه ی لویی میشدن و دستاش پهلوهای کوچیک لویی رو فشار میدادن ، تمام تلاشی که برای اروم کردن خودش کرده بود به باد رفت
با عصبانیتی که از خودش سراغ نداشت از روی صندلی بلند شد و دقیقه ی بعد ، این دستای مشت شدش بودن که توی فک ارون فرود میومدن
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇