_چرا نشستین؟؟ها؟؟؟چرا هیچ کاری نمیکنین؟؟تو..توی لنتی مگه قرار نبود ازمون مراقبت کنی؟؟؟پس چرا کون فاکیتو تکون نمیدی؟؟
لویی وسط سالن ایستاده بود و جیغ میکشید
سر هرکسی که میتونست
بیشتر از همه نایل
چون پسر دیگه هیچ کاری نمیکردفقط نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود
حتی لپتاپشم خاموش کرده بود!!
_تو حق نداشتی بفرستیشون وقتی میدونستی که قراره اینطوری شه..میفهمی؟؟حق نداشتی!!!
لویی دوباره با گریه جیغ کشید
و زین بلاخره آه کشید و از روی مبل بلند شد
به سمت لویی رفت و بازو هاشو اروم لمس کرد
اما لویی بازوشو با لجبازی از توی دستای زین بیرون کشید و هنوز گریه میکرد
_ولم کن زین!اون چرا هیچکاری نمیکنه؟
لویی با انگشتاش نایلو نشون داد و هق زد ولی زین اینبار با پافشاری بیشتر بازوی لویی رو گرفت
ولی هنوزم لمس هاش نرم بودن
میدونست که اگه لیامم بین اون ۵ تا پسر بود خودشم همین واکنش یا حتی بدترشو نشون میداد
لویی رو اروم به سمت مبل برد و کنارش نشست
دستاشو دور بازوهاش حلقه کرد و بینیشو به گونه خیس پسر فشار داد
+هی..میدونم ناراحتی لو...اما از هیچکدوم از ما هیچکاری بر نمیاد سوییتی..فقط باید صبر کنیم باشه؟؟
زین نرم گفتولی لویی با لجبازی دوباره گریه کرد ، اما اینبار اروم تر:اما تقصیر اونه!اون هریو فرستاد تا بره..
زین دوباره آه کشید و حلقه دستاش رو دور لویی محکم تر کرد
هیچکس به کارای لویی واکنشی نشون نمیداد
همه میدونستن که پسر دست خودش نیست
و وقتی هوای دلش اروم تر بشه از کارش پشیمون میشههمینطور هم میدونستن که هری چه جایگاهی برای لو داره
پس بهش حق میدادن
_میخوای..میخوای بریم تو اتاقت یکم استراحت کنی لو؟؟منم کنارت دراز میکشم
لویی فین فین کرد و تند تند سرشو برای مخالفت به دو طرف تکون داد:نه! هریه من برمیگرده و اون موقع من باید بیدار باشم!
زین میدونست لجبازی با لویی فایده نداره پس فقط بیشتر بغلش کرد و گذاشت پسر یکم روی شونه ش استراحت کنه
.
تمام شهر توی تاریکی فرو رفته بود و اونا حتی نمیتونستن جایی که پاشونو روش میزارن رو ببینن
ESTÁS LEYENDO
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanficپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇