جکسون با یه دستش لبه تراس رو گرفت و با دیدن شیشه تقریبا شکسته ی طبقه ی پایین سعی کرد لوکاسو با اون یکی دستش محکم تر بگیره و قبل از اینکه روی تراس بیوفتن
تابی به بدنش داد و خودشو و لوکاس رو به داخل ساختمون پرت کردوهمراه با هزاران خورده شیشه داخل اتاق افتاد
.
|فلش بک|
+الان نقشه چیه؟؟قراره برگردیم یا...؟
_نمیتونیم جکسون و لوکاسو تنها بزاریم...
هری زمزمه کردو الک سرشو تکون داد
اما ایوان با گیجی پرسید: پس دستور نایل چی؟اون گفت برگردیم خونه..
+فعلا ک اینجا هری مسئول عملیاته و اونم میگه که ما نباید جکسون و لوکاسو تنها بزاریم!
الک گفت و هری لبخند محوی از خجالت زد
و سعی کرد ذهنش رو برای یه نقشه ی درست و حسابی جمع کنه
.
_فاک!
هری مشتشو به شلف فلزی که جلوی در افتاده بود و راه ورودی رو کامل بسته بود کوبید+لطفا بهم بگو که این کار یه رباط لنتی نیست
ایوان با وحشت زمزمه کرد و الک دستشو روی صورتش کشید
×واقعا به نظرت موجود دیگه ای هست که بتونه همچین گوهی بزنه؟
الک با عصبانیت زمزمه کرد و هری انگار اصلا حواسش به گفت و گوی عصبی دو پسر نبود
خوب به فلز نگاه کرد
_اره..هست
×چی؟
الک با اخم کوچیکی از گیجی زمزمه کرد و هری آه کشید و سمتشون برگشت_هیچ خراش یا فرو رفتگی ای روی شلف نیست. مچاله هم نشده. پس این ینی...
هری توضیح داد و الکجوری که انگار تازه فهمیده باشه با کلافگی آه کشید و حرف هری رو ادامه داد: کارِ خودِ دست پا چلفتی شونه...
ایوان چند ثانیه گیج به هری و الک نگاه کرد و بعد سریع پشت هم گفت:این یعنی..یعنی زندن درسته؟؟اگه رباطی در کار نباشه یعنی زندن!رباطی نیست پس زندن!!!!
با ذوق تقریبا جیغ کوچیکی زد ولی با دیدن قیافه ی تو هم دو پسر دیگه اخم کرد
+چرا اینطوری این؟؟مگه الان این معنیش این نمیشه که اونا زندن؟؟
هری آه کشید و دستشو بین موهاش کشید:اگه شلف ها روی خودشون نیوفتاده باشه البته..
ایوان اخم کرد ولی ناراحت شدن از صورتش مشهود بود:چی؟معلومه که روشون نیوفتاده! مگه بچه ان؟؟حالا لوکاس شاید یکم گیج بزنه ولی جکسون نه..این اتفاق نیوفتاده مگه نه؟اخه چرا شماها هیچوقت نیمه پر لیوانو نمیبینین؟!
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇