𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 26

915 212 499
                                    

تفنگاشونو بالا تر گرفتن و داخل خونه ی مخروبه ای شدن که چیزی ازش به غیر از چند تیکه چوب و خورده های شیشه نمونده بود

نایل به دستگاهی که توی دستش بود نگاهی انداخت و به طرف یکی از اتاقای خونه که توی ضلع شرقیِ خونه بود رفت

نگاهشو دور اتاق چرخوند و با کنار زدن چند تیکه چوب سنگین با کمک لیام و هری ، دریچه ی نسبتا بزرگ رو دید

و لبخند زد

_خب ، همینجاست ، طبق برسی های من ما میتونیم از این دریچه مسقیم بریم به زیر زمین ساختمون اونا

هری و لیام سعی کردن آروم درِ دریچه رو باز ‌کنن اما با صدای نسبتا بلندی که ایجاد شد هول زده به اطرافشون نگاه کردن

هری با دستش بهشون اشاره کرد تا قبل از اینکه اون احمقا سر برسن برن داخل دریچه

همه اروم جلو اومدن و لويی خم شد تا داخل دريچه رو ببينه

ولی با ديدن ارتفاع بلندی كه تهش به يه راه تونل مانند ختم ميشد وحشت زده خودشو عقب كشيد که باعث شد به سینه ی هری برخورد کنه

لویی حتی نميخواست به پريدن از اون ارتفاع فكر كنه چه برسه به انجام دادنش

اما با شنيدن صدايی از بیرون خونه همه با عجله پشت سرهم داخل دريچه پريدن

درحالی كه لویی حتی نميتونست لرزش زانوهاشو كنترل كنه

هری چشماشو چرخوند و خواست بهش بپره که با دیدن چهره ی رنگ پريدش هوفی کشید

نميتونست بزاره اون دردسر درحالی كه مثل يه بچه گربه ی ترسيده به لباسش چنگ میزنه توی كارشون وقفه بندازه و همشونو به کشتن بده

بدون ترديد کمر باریک لویی رو گرفت و اونو به خودش نزدک تر کرد که باعث شد لويی متعجب بهش خیره بشه

هری چشماشو چرخوند:اينجوری نگاهم نكن...باهم ميپريم قبل اینکه سر هممونو به باد بدی

و قبل از اينكه لويی بخواد حرفی بزنه هری کمرشو محکم گرفت و پريد
که باعث شد لويی جيغ خفه ايی بکشه و با برخورد همزمانشون روی زمين اخ کوتاهی از بین لباش ازاد بشه

هری با ديدن نگاه های متعجب روشون درحالی كه مچ دستشو ماساژ ميداد جثه ی کوچیکِ لویی رو از روی خودش کنار زد و از جاش بلند شد:مگه داريد فيلم سینمایی نگاه ميكنيد؟به راهتون ادامه بدين ديگه

زين بعد از چشم غره رفتن برای هری دست لويی رو گرفت و بلندش كرد

همه راهو ادامه دادن و وقتی مسير پهن روبروشون به 3تا مسير متفاوت تقسيم شد فهميدن كه مثل اكثر مامورياتشو بايد ازهم جدا بشن

نايل:ادوارد ، لو و مديسن از تونل راست بريد
من و زين و ليام و ایوان و جکسون از مسير وسط ميريم
و مسير اخرم ارون ، مگنس ، الک و لوکاس

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora