با حس اینکه کسی داره تکونش میده از خواب بیدار شد
میتونست چهره ی زینو به لطف نوری که از بیرون میومد تشخیص بده
_لو..لو پاشو
چشماشو مالید و روی تخت نیم خیز شد
هنوز نصف شب بود و همه خواب بودن ، پس زین چه کاری میتونست باهاش داشته باشه؟
زین آروم گفت:پاشو ، مگه نمیخواستی کرم ریختن رو ازم یاد بگیری؟
لویی آروم خندید:الان؟
زین شونه هاشو بالا انداخت و چشمای کهرباییش توی تاریکی برق زد:چه وقتی بهتر از الان!پاشو تا بیدار نشدن!
لویی سرشو تکون داد و خندید
دنبال زین راه افتاد و دعا کرد که بعد از این سالم بمونن
.
لویی کنار زین ، بالا ی سر لیام وایساده بود
_زین بیا این دفعه با لیام کار نداشته باشیم
ابروهای زین بالا پرید و بعد نیشخند زد:چیه..ازش خوشت اومده؟
چشمای لویی گرد شد:چی؟نه معلومه که نه ، فقط..فقط اون سر عسل دیروز زیاد اذیت شد ، میتونیم با بقیه شروع کنیم
زین چشماشو چرخوند و آه کشید:خیله خب ، با اینکه اذیت کردن پین خیلی حال میده اینبار به حرفت گوش میکنم
لویی لبخند زد
و بعد با به یاد اوردن چیزی نیشخند زد
زین هم با دیدن قیافه لویی لبخند شیطانی زد:به همون چیزی فکر میکنی که من میکنم؟لویی ابروهاشو با شیطنت بالا انداخت:دقیقا!
.
درحالی که ریز ریز میخندیدن از اتاق جکسون بیرون اومدن
اونا تیکه ای که از موهاشو که چیده بودن دستشون گرفتن و خندیدن
هنوز کش موش بهش وصل بود!
_ما قراره بمیریم زین!
لویی گفت و خندیدزین نیشخند زد:تازه هنوز استایلز مونده!
لویی چشماشو ریز کرد:استایلز؟اون کیه؟
+ادوارد دیگه ، همون چص اخلاقه
چشمای لویی گرد شد:چی؟ن..نه زین ، من نمیخوام با اون در بیوفتم!دوباره نه...
زین چشماشو چرخوند:ازش میترسی؟بیخیال!فقط یه دیک خوشگل قراره رو صورت دیکی شکلش بکشیم ، اتفاقی نمیوفته که!
لویی عقب رفت :نه زین بیخیال ، ب..بیا اصن...اصن هنوز سراغ ایوان نرفتیم
زین چشماش چرخوند و بی توجه به لویی به سمت اتاق هری رفت
_نه نه نه، زین وایسا! من نمیخوام تو بمیری ، وایسا بهت میگم!
زین دستشو از توی دست لویی بیرون کشید و وارد اتاق هری شد
YOU ARE READING
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇