_بیا اینجا ببینم. کجا بودی؟
هری به محض رسیدن لویی به خونه پسرو با گرفتن کمرش به سمت خودش کشید اونو به خودش قفل کردو قبل از اینکه بذاره پسر کوچکتر حرفی بزنه لبهاشو به لبهای نازکش چسبوند و محکم بوسیدش
و باعث شد لویی اروم بخنده و همونطور که هری رو میبوسید با موهای تازه کوتاه شده ی پسر بازی کنه
+فقط یه سر رفتم کتاب خونه تا چند جلد از کتاب لیامو بخرم
_لست هیومن؟ به نظر جالب میاد که ادم داستان زندگی خودشو در قالب یه کتاب بخونه. حالا چرا انقدر زیاد؟؟
هری با نگاه کوتاهی به کتاب های یک شکل توی کوله ی لویی که موفق به بستن زیپش نشده بود گفت و لویی همونطور که کوله شو پایین میذاشت و وینی که جلوی پاهاش وایساده بود و دمشو تند تند تکون میداد رو بغل میکرد شونه هاشو بالا انداخت
+در هر صورت بچه هامون باید بدونن که چجوری ددیشون ددیه من شد دیگه مگه نه؟
لویی از خود راضی گفت و هری بی صدا خندید و سرشو به دو طرف تکون داد ، قبل از اینکه دستاشو دور کمر باریک لویی بپیچه و از پشت بغلش کنه
فاصله ی بین گردن تا شونه ی لویی رو گاز گرفت و عطر تن شو توی ریه هاش کشید
_عاشقتم کاب
هری توی گردن لویی زمزمه کرد و زیر گوششو بوسیدو لویی سرشو به شونه ی هری تکیه داد تا بوسه های بیشتری از طرف نامزدش دریافت کنه
+منم عاشقتم هری..خیلی زیاد
.
_چی؟؟؟نه!!گلای دور محراب نباید cella باشن!!
لیام رو به پسر با اخم گفت و بعد جیغ کشید:زیننن!!
و هیچکس تعجب نکرد وقتی زین در عرض ۴ ثانیه خودشو به همسرش رسوند و محکم از پشت بغلش کرد
+هی ، چیشده سوییت بیبی
زین تو گوش لیام زمزمه کرد و لیام با اخم دست به سینه شد_اونا دارن عروسی پسر کوچولوی منو خراب میکنن زین!!من گفته بودم گل های دور محراب باید رز های سفید باشن و گل های پشت صندلی ها cella!! ولی اونا cella ها دور محراب گذاشتن!!!
لیام مثل یه دراما کویین با چشم هایی که به پسری که جیک نام داشت اتیش پرتاب میکرد گفت و زین زبونشو بین دندون هاش گرفت و بی صدا خندید
+من حلش میکنم لیوم باشه؟چرا به خودت یه استراحت کوچیک نمیدی؟شرط میبندم امروز خیلی خسته شدی بیب
زین حلقه ی دستاشو دور لیام محکم تر کرد و لیام بعد از چشم غره ای که به جیک رفت آه کشید و سرشو تکون داد
و بعد از دور شدن لیام ، این زین بود که با ابروی بالا رفته و اخم به جیک نگاه میکرد
+مگه نشنیدی چی گفت؟؟چرا هنوز وایسادی منو نگاه میکنی؟؟
![](https://img.wattpad.com/cover/231604929-288-k699118.jpg)
ESTÁS LEYENDO
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanficپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇