_خب بچه ها ، همه توی سالن اصلی جمع بشید
نایل توی بی سیم هاشون گفت و کم کم تعداد کمی دورشون جمع شدن
و لویی به تجهیزاتی که نایل بهش داده بود نگاه میکرد
هنوز باورش نمیشد
درست بود که توی برخورد اول خیلیا باهاش بدرفتاری کردن اما خوشحال بود که دیگه توی ذهنش خودش تنها آدم روی زمین نیست
خوشحال بود که میتونست مثل قدیما با چند نفر بگه و بخنده
این واقعا یه نعمت بود و همه شو مدیون نایل بود
زمانی که به اینجا اومده بود و ادما رو دیده بود زبونش بند اومد
حس میکرد آرزو ی چندین سالش بر اورده شده
حس میکرد دوباره یه خانواده داره
_خب بچه ها ، این لوییه ، عضو جدید گروه
همه به لویی خیره شدن و لویی با خجالت سرشو پایین انداخت
زین دستشو دور گردن لویی انداخت:بهش چپ نگاه کنید موهاتونو وقتی خوابید چتری دخترونه میزنم ، میدونید که میکنم!آخ که چه باربی های خوشگلی بشید!
لویی خندید و به زین نگاه کرد
اون از بین کسایی که لویی اینجا ملاقات کرده بهترینه ، اونا توی این چند ساعت دوستای خیلی خوبی شدن
البته اگه نایلو در نظر نگیریم
یه پسر با چشمای سبز روشن جلو اومد:هی رفیق ، خوش اومدی ، من ایوانم ، ملقب به Evi9 تو میتونی منو ایو صدا کنی
لویی لبخند زد و سرشو تکون داد
ناخداگاه یاد چشمای سبز تیره و وحشتناکی افتاد که درگیری با صاحبشون بدترین اتفاق امروز بود
اون پسر مشکلش چی بود؟
اون همه داد و بیداد و بی اعصابی واقعا باید یه دلیلی داشته باشه!
با جلو اومدن نفر بعدی لویی از فکر بیرون اومد و لبخند زد
اونا جلو میومدن و لقب ها و گاهی هم اسماشون رو میگفتن
حالا لویی حس میکرد که اونجوری که فکر میکرد بینشون غریبه نیست
بیشترشون همسنای لویی بودن و به خوبی باهم جور شدن
حسابی داشت بهش خوش میگذشت
بعد از چندین سال
و این باعث میشد بخواد از خوشحالی جیغ بکشه.اما لویی خداروشکر کرد که اون پسره ی عجیب غریب که اونا ادوارد صداش میکردن اونجا نیست ، اون زیادی وحشیه و لویی دلش نمیخواد حتی یه بار دیگه باهاش چشم تو چشم شه
همونطور که نایل تعریف کرده بود ، مدیسن مغرور اما باحال و صد البته خوشگل بود
جکسون ، همون مردی که صبح سرش داد زده بود ، بر خلاف اخلاق بد صبحش ، مهربون بود و اونم مثل بقیه زندگی سختی رو پشت سر گذاشته بود
همینطور اون از همه ی کسایی که اونجا بودن بزرگتر بود
STAI LEGGENDO
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇