|ادامه فلش بک|
_فاک!
پسر به محض رسیدن به ازمایشگاه داد زد و کتشو روی صندلی انداخت
و باعث شد نگاه چند تا از کارمندا به سمتش برگرده
و اونا آه بکشناحتمالا دوباره اون پیر خرفت بدون اینکه به جون مردم فکر کنه یه دستور احمقانه داده بود.
+نمیدونم چرا هنوزم به حرفش گوش میکنی
دختر گفت و همونطور که کت نایلو برمیداشت چشماشو چرخوند+این تشکیلاتو نگاه کن!همش مال خودته!ولی هنوزم به اون عوضی گوش میکنی
دختر با دستش به ساختمان بزرگ و باشکوهی که یکی از بزرگترین و مجهز ترین ازمایشگاهایی بود که توی کشور وجود داشت اشاره کرد
و نایل هوفی کشید و دستشو بین موهای تازه به رنگ اصلی برگشتش کشید
_منم نمیدونم چرا همیشه باید دوباره از اول بهت توضیح بدم جوزفین!
+چون دوست دخترتم؟!
دختر با افتخار گفت و نایل چشماشو چرخوند_نه!چون خنگی!
صد بار بهت گفتم اختراع باید فروش بره ، باید به عرضه گذاشته بشه؛ و کدوم مادر فاکری اینکارو میکنه؟؟هندریکس!دختر اخم کرد و کت نایلو توی صورتش پرت کرد:اولا ، من یکی از بهترین کارمنداییم که داری و از اونجایی که نزدیک چندین ساله دارم تعریفاتو بعد از اتمام هر پروژه که میگی "اوه عزیزم ، بدون هوش سرشار تو ممکن نبود" میشنوم ، باید بگم خنگ عمه کوچیکته! بعدشم ، این همه مادر فاکر دیگه هست که بخوای بری باهاشون قرارداد ببندی تا تا اختراعاتتو بفروشن! نه اینکه یه راست بری سراغ بابای اسهول من که هیچی از رحم و دلسوزی حالیش نیست!
بقیه کارکنا چند دیقه به دعوای همیشگی اون دو نفر نگاه کردن و بعد سر کارشون برگشتن
همیشه همینطور بود
اونا خیلی بد دعوا میکردن و دو دقیقه بعد درحالی که پیتزا میخوردن رو یکی از مبلا لم میدادن و از روزشون میگفتن
_جوزفین ، من نمیتونم ریسک کنم باشه؟؟اون عوضی تو خر کردن سرمایه گذارا بهترینه. درضمن ، من اون حرفارو همیشه میزنم تا شبش حداقل بعد از چند ماه شلوغی و استرس برای اتمام پروژه یه چیزی گیرم بیاد!
نایل اولش با کلافگی گفت و بعد ابروهاشو بالا انداخت
و باعث شد جوزفین با جیغ کفش اسپرتشو به سمت پسر که در حال فرار بود پرت کنه
+حیف که از پاشنه بلند متنفرم ، وگرنه پاشنه هاشو به عنوان کادو ، شبِ اتمام پروژه میکردم تو کونت هوران
.
+پروژه امروز به بازار عرضه میشه...
احتمالا از فردا باید دنبال کسی بگردی که روش امتحانش کنی..بهش فکر کردی؟
BINABASA MO ANG
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfictionپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇