𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 83

786 190 177
                                    

_هری اینجا خیلی خوشگله!!
چشمای الا درخشید و هری سرشو تکون داد و همراه دختر وارد رستوران شد

دختر با شلوارک کوتاه جین مشکی و تیشرت مشکی نسبتا بلندی که یه طرف یقه ش از شونه ش پایین افتاده بود موهاشو گوجه کرده بود و یه طره ازش روی صورتش افتاده بود و اون ارایش خاصی نداشت

اون اصلا رسمی نبود ولی همین زیادی اون دخترو جذاب میکرد

درواقع الا دختر بدی نبود ، هری اون دخترو دوست داشت
ولی فقط به عنوان دختر خاله ش و بهترین دوستش

نه به عنوان کسی که به قرار ببرتش و دوست دختر صداش کنه.

گارسون به سمتشون اومد و بعد از خوش امد گویی و نشون دادن میزی کنار دیوار شیشه ای بزرگ که نمای جذابی از شهر رو بهشون میداد منو رو بهشون داد

گارسون به سمتشون اومد و بعد از خوش امد گویی و نشون دادن میزی کنار دیوار شیشه ای بزرگ که نمای جذابی از شهر رو بهشون میداد منو رو بهشون داد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


الا خودشو روی صندلی ول کرد و آه کشید:کفشای پاشنه بلند واقعا عذابن ، فقط به خاطر تو پوشیدمشون . قدر نمیدونی که

هری با تاسف به دختری که کاملا خودشو روی صندلی ول کرده بود و همه توی اون رستوران مجلل و کاملا رسمی با تعجب بهش نگاه میکردن خیره شد

+من نیاز ندارم کسی بخاطرم چیزی بپوشه الا .
هری سرد گفت و الا اخم کرد

_وات د فاک؟چته؟باز از دنده چپت بلند شدی؟موقعی که داشتی خرم میکردی اون اطلاعاتو برات پیدا کنم اینطوری حرف نمیزدی!

هری آه کشید و دستشو روی صورتش کشید

الا راست میگفت ، اون بهش کمک کرده بود و اون حالا جواب کمکشو اینطوری میداد!

به اون دختر ربطی نداشت اگه هری یه قولی داده بود که از پسش برنمیومد!

+هی..ببین من..یکم سرم درد میکنه باشه؟متاسفم
هری اروم گفت و اخمای الا اروم باز شد

_مهم نیست.. چی سفارش میدی؟مثل همیشه سالاد؟
الا با یه نگاه به منو گفت و هری سرشو به معنی مخالفت تکون داد

و به این فکر کرد که اون دختر همیشه زود عصبانی میشد و خیلی ام زود فراموشش میکرد

اون اصلا چیزی رو کش نمیداد و این شخصیت دخترو زیبا میکرد

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora