𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 45

1K 205 409
                                    

2 week later

_نه لویی!

+چی؟هری کومان!این قراره خیلی هیجان انگیز باشه!

هری سعی کرد به لحجه ی قشنگ و حرص خوردن‌ کیوت لویی نخنده و دوباره ابروهاشو بالا انداخت

_نه ، لو ، من نمیام. اصرار نکن

لویی با حرص پاشو روی زمین کوبید و جیغ خفه ای کشید

تمام یکساعتی که همه داشتن برای مهمونی حاضر میشدن لویی درحال راضی کردن هری بود و هری هم به هیچ وجه قبول نمیکرد که توی اون مهمونی شرکت کنه

+هز قول میدم خیلی خوش بگذره!اخه چرا نمیای؟

لویی نق زد و موهاشو کشید

و هری شونه هاشو بالا انداخت و به لجبازیش ادامه داد:گفته بودم لو ، من از هالووین متنفرم ، هیچ چیز فانی دربارش وجود نداره!لطفا دست از سر من بردار

لویی با حرص دست به سینه شد و با نگاهش به هری اتیش پرت کرد

موهاش به خاطر حرص خوردن و کشیده شدن کاملا بهم ریخته بودن و اونو برخلاف چیزی که فکر میکرد خوردنی تر از همیشه کرده بودن

و حالا انگار هری موضوع جذابشو برای انجام دادن موقعی ک اون احمقا پایین مهمونی میگیرن پیدا کرده بود

پس روی تخت نیم خیز شد و مچ دست لویی رو گرفت و اون اروم تخت کنار خودش انداخت

به یکی از دستاش تکیه زد و تقریبا رو لویی خم شد
و به ابی های متعجبش نگاه کرد

با شیفتگی به عشق کوچیک و نرمش نگاه کرد و دستشو توی موهاش برد و بیشتر بهم ریختشون کرد

بینیشو بین اونا برد و عطرشو توی ریه هاش کشید

و با دیدن اینکه لویی تقریبا از خجالت اب شده بود و توی خودش جمع شده بود اروم خندید و گونشو به گونه ی لو چسبوند و چشماشو بست

_همیشه ارومم میکنه...
هری صادقانه گفت

و لویی نمیتونست از این سرخ تر بشه
هری میخواست اونو بکشه؟؟

اروم آب دهنشو قورت داد و با اولین بوسه ای که از طرف هری روی گردنش نشست نفسش توی سینش گیر کرد

هری هر تیکه از گردن سفید و نرم لویی ک زیر لباش حس میکرد رو میبوسید و گاهی اروم گاز میگرفت

و لویی حتی نمیتونست نفس بکشه

صدای "هووم" اروم هری رو زیر گوشش رو شنید و اروم نفسشو قبل از اینکه خفه بشه آزاد کرد و نفس نفس زد

صدای بقیه از طبقه پایین توجهشو جلب کرد که چقد برای مهمونی هیجان زدن و این اونو یکم دلخور کرد

اون دلش میخواست هری هم باهاش بیاد و باهم خوش بگذرونن اما هری تنها کاری که میکرد این بود که جوری با رفتارش لویی رو گیج و خجالت زده میکرد که لویی حتی یادش میرفت زمانی از اون پسر یه درخواستی داشته

ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora