+لی؟؟اینجا چیکار میکنی؟
لیام سریع بسته ی سیگارشو پشتش قایم کرد:اوه...هی..خب من اومدم یکم هوا بخورم و تنها باشم...شما چرا اینجایید؟
لویی لبخند زد:اومدیم ستاره ها رو ببینیم!
لیام سرشو تکون داد و بعد سریع انگار که چیزی یادش اومده باشه گفت:راستی زین دنبالت میگشت لو
لویی سرشو تکون داد و بلند شد تا بره پایین
+باشه ، شب بخیر ارون ، میبینمت
ارون سرشو تکون داد و لبخند زد
لیام کنار ارون نشست و جعبه ی سیگارشو جلوش گرفت
_نمیکشم
لیام سرشو تکون داد و یکی از سیگارا رو بین لباش گذاشت و روشنش کرد
_تو دیگه چته؟چرا همه امروز ناراحتن؟
لیام خندید:من ناراحت نیستم ، همینجوری میکشم
ارون ابروهاشو بالا انداخت:لیام؟میشه روی سر منو یه نگاه بندازی؟
لیام با تعجب بهش نگاه کرد:واسه چی
_میخوام ببینم دو تا گوش دراز دارم یا نه!
لیام چشماشو چرخوند و خندید:احمق
بعد اخم ریزی کرد و سمت ارون برگشت:وایسا ببینم ، چرا حس میکنم ادم شدی؟چرا واسه لو نگران نشدم؟
ارون به ناخوناش نگاه کرد و ابروهاشو بالا برد:دیگه ما اینیم عزیزم
لیام چشماشو چرخوند با خنده به بازوی ارون زد:هی ، درسته که حس میکنم واقعا ادم شدی ولی هنوز میتونم دندوناتو خورد کنم اگه لویی رو اذیت کنی
ارون چشماشو چرخوند و بی صدا خندید
و بعد از چند ثانیه گفت:تو این ۳۳ سال زندگیم ندیده بودم یه نفر انقدر خوشگل گریه کنه
لیام لبخند زد و سرشو پایین انداخت
انگار توی خاطره ی شیرینی گم شده بودخاطره ای شیرین تر از عسل....
"_هی زین خوبی؟من یه صدایی.....خدای من!
لیام سریع به سمت تخت زین رفت و توی بغلش گرفتش
_هی زین ، چشماتو باز کن...زین!
لیام ضربه ی ارومی به گونه ی زین زد:زین پاشو ، داری خواب میبینی ، چیزی نیست پسر!
زین تند تند نفس میکشید و صورت عرق کردش زیر نور ماه میدرخشید
قفسه سینش تند تند بالا پایین میشد و اخم بزرگی روی صورتش داشتو لیام واقعا نمیدونست باید چیکار کنه
اون حتی این پسری که تازه به اینجا اومده بود رو کامل نمیشناخت
ČTEŠ
ᴛʜᴇ ʟᴀsᴛ ʜᴜᴍᴀɴ {ʟ.s}
Fanfikceپروژه ی kx1 , پروژه ای که خیلیا منتظر رونمایی شدن ازش هستن اما چی میشه اگر همه چیز از کنترل خارج شه؟ rojii_tommo🌻 1 in fanfiction🖇 1 in harrytop🖇 1 in larrystylinson🖇