----------------------------------------
زن جوان با چهرهای درهم عقب کشید و دوباره اشاره ای به تلوزیون کرد و گفت
◇ هنوزم نمیتونی بخونی چی نوشته؟
+نه...و..واستا فکر کنم نوشته کره شمالی و ...نمیتونم بقیشو بخونم هایونشی.بقیه نگاه غمگینی به پسری که روی مبل وسط پذیرایی نشسته بودن و با چشمهای ریز شده به صفحه اخبار توجه میکرد انداختن.
+خوب میشم؟◇ام..من تخصصی توی این مورد ندارم عزیزم، امروز یه لیست از پزشکایی که میشناسم و توی موارد مشکلات تو حرفهای و کاربلدن برای جونگکوکشی اوردم، بزار الان دستتم چک کنم بعدش میتونیم تصمیم بگیریم کی شروع کنیم رسیدگی به وضعیتت.
پسر سری تکون داد و به دستی که با باند پیچیده شده بود زل زد، هایون روبروی پسر روی زمین نشست و شروع به باز کردن باند و گاز دور دستش کرد، هایون دست پسر رو بررسی کرد و گفت
◇ خوبه، باید از جونگکوکشی تشکر کنیم که اینقدر خوب بخیه زده.دختر لبخند زیبا و قدردانی به جونگکوک زد و باعث جمع شدن صورت یونگی و خنده ریز هوسوک و جیمین شد، حسادت و رفتار های یونگی واقعا براشون خندهدار و جدید بود.
هایون دست پسر رو بعد ضدعفونی کردن بادقت بست و گفت
◇ فکر میکنم دو روز دیگه اونقدر جوش خورده باشه که بتونیم بریم سراغ کارات.
+ممنونم هایونشی
◇ میتونی نونا صدام کنی عزیزم.
پسر کوچولو با گونههای رنگ گرفته و خجالت واضحی گفت
+چشم نونا.جونگکوک توی دلش از کیوتی پسر ذوق کرد، اون پسر با موهای کاراملی و خوشگلش میدونست چطوری داره کمکم بدون اینکه حتی خود جونگکوک متوجه باشه توی دلش حسابی جا میگیره؟
هایون وسایلش رو جمع کرد و گوشیش رو برداشت، کنار جونگکوک ایستاد و شروع به صحبت درمورد چکاپ و دکترای مختلفی که در نظر داشت کرد.
جونگسان با کنجکاوی سمت تهیونگ رفت، خودشو توی بغل مرد جا داد و توی گوشش گفت
× اون دکتله میهواد مامان جونگی بشه؟( اون دکتره میخواد مامان جونگی بشه؟)
تهیونگ متعجب به جونگی گفت
+نمیدونم، سوالت عجیبه جونگی، باید از بابات بپرسی فسقلی.
بعد سرش رو سمت اون دو که سخت مشغول صحبت بودن چرخوند، هایون نزدیک به جونگکوک ایستاده بود و دوتایی سرشون رو داخل گوشی کرده بودن و از فاصله نزدیکی باهم حرف میزدن، چرا از فکر ازدواج اون دونفر حس بدی گرفته بود؟ از خودش خجالت میکشید که اونقدر پررو شده تا توی روابط کسی که اینقدر بهش لطف داره فضولی و اظهار نظر کرده.هوسوک سمت جیمین خم شد و گفت
~توهم دیدی تهیونگ چطوری به اونا نگاه میکنه؟
جیمین سری تکون داد و گفت
€شاید فقط میخواد از حرفاشون چیزی بفهمه، بهرحال دارن درمورد اون و وضعیت جسمیش صحبت میکنن، اما بازم باید حواسمون بهش باشه.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...