-------------------
^یعنی ماشینتون به فاک رفت؟
◇ جونگی نشسته مودب باش.
یونگی سری برای هایون تکون داد و رو به جونگکوک گفت
^یعنی ماشینتون به فنا رفت؟مرد سری تکون داد و هوسوک رو از روی جیمین عقب کشید تا معصومیت جونگی رو حفظ کنه، اخمی کرد و به اون کاپل هورنی تذکر داد
_ میشه اینقدر جلوی پسر من توی دهن هم نباشین؟
~اینقدر بدعنق نباش دیگه ماشینت ریده شده به من چه؟جین به بحثشون خندید و نگاه شیفتش رو به نامجونی که سخت مشغول صحبت راجب کارتون ماشینها با جونگسان بود دوخت، دوستپسرش عاشق بچها بود، اوایل رابطشون برای این موضوع به مشکلات زیادی خوردن، اینکه بخاطر جنسیتشون نمیتونستن فرزندی از خون خودشون داشته باشن آزاردهنده بود و بدتر از اون فکر قبول کردن حضانت بچهای بیسرپرست هردوشون رو نگران میکرد.
قبول کردن بچهای که میدونستن قراره در آینده بخاطر رابطه اونها اذیت بشه قطعا هدف اونها نبود بنابراین تصمیم گرفتن بجای اوردن یه بچه و بزرگکردنش هر ماه مقدار چشمگیری به مراکز مراقبت و آموزش از بچهای بیسرپرست یا بدسرپرست خیریه بدن، این دل هردوشون رو آروم میکرد.
+جین هیونگ؟
مرد با صدای تهیونگ نگاه عمیقش رو از نامجون گرفت و به هایبرید کنارش داد.
*جانم؟
+خیلی نامجونی رو دوست داری؟
* گاهی وقتا بیشتر از خودم.اینبار پسر مردد پرسید
+بنظرتون باید برای جونگکوک چیکار کنم؟جین متعجب ابرویی بالا انداخت و گفت
* متوجه منظورت نمیشم تهته.
+آم برای اینکه بفهمه دوسش دارم، یعنی خیلی دوسش دارم و اینکه بیشتر نشونش بدم.مکثی کرد برای چرتوپرتی که گفت با تاسفسری تکون داد ، کمی به مرد نزدیک شد و با صدای آرومی گفت
+امروز فرصت نشد راجبش با دکتر کیم صحبت کنم ولی خیلی وقتا برای اینکه منم جواب دوستدارم گفتاشو بدم خجالت میکشم، بلد نیستم نشونش بدم که عاشقشم هیونگی.جین لبخند نرمی زد و گفت
* اون خودش میدونه دوسش داری، بنظرم باید بسپاریش دست زمان کمکم از خود جونگکوک محبت کردن متقابل رو توی رابطه یاد میگیری؛ برای شروع چطوره بیشتر ببوسیش، بغلش کنی و هروقت دلت خواست بهش نزدیک بشی و جلوی خودتو نگیری؟
+س...ااایی..با کشیده شدنش از روی مبل و بلند شدنش ناخوداگاه صدایی دراورد، جونگکوک کمرش رو گرفت بود و بدنش رو روی شونش انداخته بود، اونهم درست جلوی همه؛ خجالت زده گفت
+بزارم پایین جونگکوکی.
_ خیر؛ همش کنار بقیه میشینی و باهاشون حرف میزنی حسودیم میشه.مرد با صدای بلند و اخم غلیظی گفت و بقیه رو خندوند، تهیونگ به سختی دستشو به کمر جونگکوک تکیه داد و بدنش رو صاف کرد.
+کوکی توروخدا دلم درد میگیره اینجوری.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...