After story 2

1.4K 288 123
                                    

----------------

~وای ذوق دارم.
هوسوک با لبخند بزرگی گفت و برگه‌ها و پرونده رو دست جونگکوک داد، تهیونگ لبش رو گزید و گفت
+ذوق چیه هیونگ، دارم از استرس میمیرم.

~بس کن ته‌ته قراره همه‌چیز عالی پیش بره، موفق باشین.
هوسوک با ذوق گفت و همونطور که از زوج مضطرب دور میشد غر میداد، جونگکوک کلافه اهی کشید و دستش رو پشت کمر تهیونگ گذاشت‌ و اون رو سمت ماشین هدایت کرد، هردو سوار شدن و سمت بهزیستی که در نظر داشتن روندن.

+اول میریم بهزیستی معمولی؟

_ نمیدونم، از دست جونگ‌سان کلافم یعنی چی که فرقی نداره.

جونگکوک با حرص گفت و فرمون رو بین انگشت‌هاش فشرد.
+کوک، جونگی گفت یه برادر میخواد، براش فرقی نداره که یه هایبرید باشه یا انسان معمولی.

_ باید داشته باشه.

تهیونگ اخمی کرد و گفت
+داری بچگانه رفتار میکنی، فقط بگو خودت چی میخوای؟

_ نمیدونم، من..دوست دارم که یه هایبرید بیاریم ته ولی اگر نتونیم درست مراقبش باشیم چی؟

+تو خودت گفتی که بالای سه سال پس هیچ مشکلی پیش نمیاد عزیزم، تنها نیستی منم کنارتم.
هایبرید زمزمه کرد و کلافه از رفتار عجیب مرد نگاهش رو ازون گرفت و به خیابون داد، بعد از گذشت نیم‌ساعت توی سکوت بالاخره به بهزیستی مخصوص هایبرید‌ها رسیدن.

جونگکوک بدون حرفی از ماشین پیاده شد، تهیونگ هم پیاده شد و با گرفتن دست مرد وارد موسسه شدن؛ تهیونگ میتونست از حیاط هم بوی فرومون‌های کم و کیوت بچها رو تشخیص بده.

_ استرس داری؟
جونگکوک با صدایی لرزون پرسید.

+قبل از اینکه بیایم خیلی نگران بودم ولی الان خوبم.
تهیونگ گفت و محکم‌تر دست جونگکوک رو فشرد تا به مرد نشون بده اتفاقی نمیوفته و اونا کنار همن، هردو وارد ساختمون شدن و به اتاق مدیریت رفتن، با ورودشون به اتاق خانومی از جاش بلند شد با گرمی بهشون سلام کرد.

÷آقای جئون درسته؟
_ بله.
÷ خب ما قبلا باهاتون تماس گرفتیم ولی فکر میکنم بهتره دوباره یه توضیح کوتاه بدم آقایون، ما مدارک شمارو بررسی کردیم و مطمئن شدیم که مواردی مثل اعتیاد، عدم کنترل خشونت، تنبیه فیزیکی و ازین قبیل چیز‌ها پیش نیاد، به علاوه کمیته قبول کردن که از نظر مالی هم صلاحیت دارید، به طور کلی مشکلی وجود نداره.

زن لبخند مهربونی زد و با چشم‌های براقی گفت

÷اگر مایل باشید میتونیم بریم به بخش بچها فقط بگید چه سنی رو مد نظر دارید؟

_ آم..فکر می‌کنم بالای سه سال بهتر باشه.

زن سری تکون داد و از پشت میزش بیرون اومد و گفت
÷بفرمایید راهنماییتون میکنم.

MY LITTLE MIRACLEWhere stories live. Discover now