part 74

2.4K 340 419
                                    

-----------------------

با استرس چنگی به دسته صندلی زد و نگاهش رو بین هوسوک و جونگکوک و عموش که سخت درحال بحث بودن گردوند، کوچک‌ترین چیزی از حرف‌هاشون متوجه نمیشد، اونقدر غرق افکارش بود که به سختی صداهای اطراف رو می‌شنید، بالاخره قرار بود حکم پارک جیهیو مشخص بشه و نهایتا بعد از ماه‌ها چانشینگ رو ببینه.

_ اگر حکم این باشه که بدرد نمیخوره.

~نگفتم اینه، گفتم شاید جونگکوک، قاضی جلسه قبلی هیچ چیز درستی نگفت، برای اموال و فروش تهیونگ و آزار و اذیت حکم سنگین میده ولی برای قتل مطمئن نیستم.

□هوسوک‌شی متوجه‌اید که برادرم و همسرش رو کشته؟

~بهتون گفتم آقای کیم، من تمام مدارکو تحویل دادم و سخت تلاشمو کردم، نمیتونم معجزه کنم باشه؟
مرد کلافه گفت و نگاهشو به میز دوخت، کیم میسونگ آهی کشید و روی صندلی نشست، جونگکوک به هایبرید که با رنگی پریده شبیه به کسایی که به تازگی از زیرعمل بیرون اومدن به میز خیره بود انداخت و آهی کشید.

_ ته؟
با بی‌جواب موندنش دستی به صورتش کشید و بطری آبمیوه رو باز کرد و جلوی پسر گذاشت، دستی به موهای هایبرید کشید؛ تهیونگ توی جاش پرید و نگاهی به مرد انداخت و زمزمه کرد

+ببخشید متوجه نشدم صدام کردی؟
جونگکوک به آبمیوه اشاره کرد و گفت
_ ازش بخور عزیزم، از صبح چیزی نخوردی.

هایبرید سری تکون داد و آبمیوه رو برداشت و بدون لب زدن بهش بطری رو توی دستش بازی داد؛ جونگکوک آهی کشید و صندلی رو عقب کشید تا روش بشینه اما همون لحظه مردی در اتاق رو زد و بدون باز کردنش اعلام کرد
÷ آقای جانگ بفرمایید، دادگاه تا پنج دقیقه دیگه شروع میشه.

هوسوک پوشه و مدارکش رو برداشت و قبل از خروج از اتاق گفت
~دوباره تکرار نکنم، اعتراض نمیکنید، دعوا نمیکنید، حتی فحش و الفاظ رکیک استفاده نمیکنید همتون خب؟

عموی تهیونگ و جونگکوک سری تکون دادن، جونگکوک دست یخ‌زده هایبرید رو گرفت قبل از اینکه از اتاق بیرون برن بوسه‌ای روی گونه پسر گذاشت و زمزمه کرد
_ آروم باش عزیزم، چیزی نیست، کنارتم.

تهیونگ سری تکون داد و محکم‌تر دست مرد رو گرفت ‌و هردو به دنبال هوسوک به سالن دادگاه رفتن‌، پارک جیهیو از قبل توی جایگاه متهم ایستاده بود، همگی سرجاشون نشستن و قاضی اعلام کرد
÷دادگاه رو آغاز میکنیم.

برای ثانیه‌های طولانی سکوت سالن رو پر کرده بود، جونگکوک نگاهی به پشت سرش انداخت، یونگی و نامجون و جین اولین ردیف نشسته بودن و پشت سرشون جیمین و بومگیو و درکمال تعجب هیونچان دیده میشد، مشخصا هایون بخاطر شرایطش نمیتونست توی همچین مکان استرس‌زایی حضور داشته باشه.

MY LITTLE MIRACLEWhere stories live. Discover now