----------------
با اتصال لبهاشون چنگی به شونه مرد زد تا هیجانش رو کنترل کنه، میتونست سفتی عضو جونگکوک رو روی رونپاش احساس کنه، با گازی که مرد از گردنش گرفت آهی کشید و به خودش لرزید.
+اهههه..کوکیی..اومم.
نمیفهمید چرا به این زودی احساس میکرد نزدیک به ارضا شدنه، با فشرده شدن کمرش بین دستهای جونگکوک با ناله عمیقی به کام رسید._ فاک بیبی، پاشو.
تهیونگ با تعجب به همسرش نگاه کرد، یعنی چی پاشو؟
_ بیدارشو عزیزم ...پاشو تهیونگ.
هایبرید چشمهاش رو باز کرد و متعجب به چهره خوابالود جونگکوک بالای سرش نگاه کرد، گونههاش به سرعت رنگ گرفتن و نگاهش رو از مرد دزدید، داشت خواب میدید، جونگکوک آروم خندید و گفت
_ خوبی عزیزم؟+ببخشید.
_ منم ببخشم این نمیبخشه.
جونگکوک با اشاره به عضو برامدش گفت و درجواب سرخ شدن بیشتر گونههای پسر رو گرفت، توی جاش نشست و شلوارکش رو از پاش بیرون کشید و پایین تخت انداخت، روی هایبرید خیمه زد و گفت_ خب قرار نیست بهتر عذرخواهی کنی؟
تهیونگ کمی به پاهاش فاصله داد تا مرد راحتتر به بدنش بچسبه، میتونست خیسی پایینتنش رو احساس کنه بیحرف دستش رو روی شونه و گردن مرد کشید و با لحنی که شهوت زیادش رو نشون میداد زمزمه کرد+مثلا چطوری؟
_ مثلا با لبات؟
جونگکوک زمزمه کرد و لحظه بعد این لبهاشون بودن که برای سلطه بیشتر میجنگیدن، تهیونگ با گزیده شدن لبش آهی کشید و به مرد اجازه داد تا تمام دهنش رو مزه کنه، جونگکوک دستش رو به زیر تیشرت مرد رسوند و انگشتش رو نوازشوار روی نیپل حساس همسرش کشید.+اههه، ل..لباسمو در بیارم؟
تهیونگ بوسه رو شکست و زمزمه کرد، جونگکوک سری تکون داد و کمی عقب کشید و به هایبرید کمک کرد کامل برهنه بشه، با نیشخندی انگشتش رو روی ورودی همسرش کشید و زمزمه کرد
_ خب خوابتو برام تعریف نمیکنی بیبیبوی؟تهیونگ با ناله عمیقی به ملافهها چنگ زد و زمزمه کرد
+نه.
_ یعنی من حق ندارم بدونم توی خوابت داشتم چیکار میکردم که اونقدر قشنگ اسممو ناله میکردی؟هایبرید با خجالت دستهاش رو روی صورتش گذاشت و سرش رو به معنای نه تکون داد، جونگکوک کمی روی پسر خم شد و بوسهای روی گردنش زد و زمزمه کرد
_ پس نمیگی..باشه.مرد انگشتهاش رو روی ورودی پسر فشرد و یک انگشتش رو وارد هایبرید کرد و همزمان مارک پررنگی روی گردنش زد، انگشتش رو با سرعت کم و عذابآوری تکون میداد و بوسهها و مارکهای خیسش رو از گردن تا شکم پسر میکشید.
تهیونگ با گازی که از ویلاینش گرفته شد ناله بلندی کرد و توی دلش بابت ضد صدا بودن درب اتاق تشکر کرد، محضرضای خدا دوتا پسر جوون توی خونه بودن.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...